نی ، گیاهی است خود رو ، و در کنار برکه یا رودخانه یا تالاب میروید
در برخی مکانها ، مثل منطقه شاهرود و دامغان ، در یک روز خاص ، بعد از اذان مغرب ، آتش را در انبوه نیزار رها میکنند و می سوزانند ، و این سوختن تا سحر ادامه میابد
در دل شب ، بهنگام سوختن نیزار ، صداهایی عجیب و پر از اسرار بگوش میرسد ، و تا سحر غوغایی برپاست
دما دم صبح و قبل از طلوع آفتاب ، به نیزار سوخته میروند .
بعضی از نی ها نسوخته اند
و در آتش سرخ شده یا بقولی پخته شده اند .
نی های سرخ شده را جمع آوری میکنند و از بین آنها ، جدا سازی آغاز میشود . برخی از نی ها که دارای هفت بند و کمتر از یک متر هستند به درد ساز نی اصیل میخورند . برخی بدرد فلوت و نی لبک و دوسازه ، قشمه و ...
اما موضوع اینجاست که آن دسته از نی ها که ساز میشوند ، باید زمانی که نواخته میشوند ، اسرار سوختن را بیان کنند
بشنو از نی ، چون حکایت میکند
از جدایی ها شکایت میکند
اما در عرفان ، یکی از معانی نی
نه است ، نیی ، نیستی ، هیچ
در حقیقت ، نی ، نماد انسان فارغ از خود است ، دلباخته ی معشوق واقعی و بریده از تمام مادیات و مسائل دنیوی .
پایین تر از همه خود را می انگارد، ولی در مقابل ، به درک اشرف مخلوقات رسیده و میداند که معشوق از او تعهد گرفته که:
*الست بربکم ، قالو بلی*
اما منیت خود را نابود ساخته و از من و تویی ، دو گانه گی و چند گانه گی ، وحدت ساخته و جز او را نمی بیند .
نی حدیث راه ، پر خون میکند
قصه های عشق ، مجنون میکند
یکشب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نی ای شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت; کاین آشوب چیست؟
مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟
گفت آتش ; بی سبب نفروختم
دعوی بی معنی ات را سوختم
زانکه میگفتی نی ام ، با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بود
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
با چنین دعوی چرا ای کم عیار
برگ خود میساختی هر نو بهار ؟
✍️ دلت نیامد بپرسی آن نی که سرخ شده و پخته است و کوتاه ، ولی فریاد ساز ندارد ، به چه کار می آید ؟ . .
آن نی ، قلم می شود و بر صفحه زمان می نگارد؛
می گوید و می خروشد و آگاه می کند و گاهی می نالد و شکوه می کند،A
اما بی صدا و خاموش...
أَفَمَنْ کَانَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَمِن قَبْلِهِ کِتَبُ مُوسَى إِمَاماً وَرَحْمَةً أُوْلَئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَن یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلَا تَکُ فِى مِرْیَةٍ مِّنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یُؤْمِنُونَ
ترجمه
آیا آن کس که (همچون پیامبر اسلام) دلیل روشنى (مثل قرآن) از طرف پروردگارش دارد و به دنبال او شاهدى از اوست، و پیش از او (نیز) کتاب موسى (که) رهبر و رحمت بوده است (بر آمدن او بشارت داده، مانند کسى است که این خصوصیات را نداشته باشد؟)، آنان (کسانى که حق جو هستند) به او ایمان مى آورند، و هر کس از احزاب (و گروه هاى مختلف) که به او کافر شود، وعدگاهش آتش است. پس، از آن در تردید مباش (که) قطعاً آن (وحى، کلامِ) حقّى است (که) ازپروردگارت (نازل شده)، اگر چه اکثر مردم ایمان نیاورند.
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
هر آنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر
ز وصل روی جوانان تمتعی بردار
که در کمینگه عمر است مکر عالم پیر
قوم بنی اسراییل که بهانه های زیادی می گرفتندوهرروزچیزتازه ای ازخدابوسیله حضرت موسی می خواستند. شرح ماوقع درسوره مبارکه بقره تااینکه روزی تقاضای دیدارخدا راازایشان نمودند . حضرت ازانان خواست تاازمیان خودچهل نفرراکه بهترندانتخاب کنندتا به اتفاق به کوه طورجهت رویت شرفیاب شوند.
روزموعودفرارسید.حضرت به تقاضای قوم فرمود رب ارنی (خدایاخودرابمابنمایان)نداامدکه لن ترانی یاموسی(ای موسی هرگزمرانخواهی دید)لن برای نفی ابدوحضرت به اسرارقوم جاره جویی کردوخداونددرکوه تجلی کرد که همگی به رودرافتاده ومردندالاحضرت موسی که غش کرد(س.طه)وحضرت بخاطرکوتاهی قومش ازخدا استغفارکرده ازخداخواست تاآنان را زنده کند که خودشان شرح ماوقع را برای قوم بازگوکنند.وچنین شد
شاعرعارفی گفته است:
مهربان یار دکتر حسین محمدی مبارز داماد گرامی همشیره بزرگوارم متخلص به ایلیا
رفتن جان از تن آواز ایران زود بود
بی سرو سامانی یاران ایران زود بود
نغمهء داوودی اش با درد مردم ساز بود
ربنایش جرعه ای از چشمهء آغاز بود
#خسرو_آواز_ایران_محمد_رضا_شجریان به مهمانی حافظ،سعدی و مولانا و. ...رفت و در آرامگاه فردوسی آرام گرفت.
خوانش پاره الرحمن درآیین سوگواری شادروان پدرش در مشهد مقدس دهه چهل
خسرو آواز ایران پر کشید
جامی از عرفان مولا سر کشید
در جوار مرقد فردوس طوس
دیدم اورا حافظ هم در بر کشید
هوالعَّلی و هوالعالی وهوالاَعلا
عُلوِّ ذَرّه یِ خاکی زِ نَفخِه اش پیدا
هوالوَّلی و هوالوالی و هوالمَولا
که بُرد حضرت عیسی(ع)به گُنبَدِ مینا
هوالحَبیب و هوالاحَبَب و هوالمَحبوب
که مَهوشانِ پَریوَش به کوی او مَجذوب
هوالشَفیع و هوالواهِب و هوالوَهّآب
که اوست توبه پَذیر فَراعنه دَر آب
هوالوجودو هوالواجد و هوالمُوجود
زِامتحانِ اِلهی هَمه شَویم مَردود
هوالحَمید و هوالحامد و هوالمَحمود
اَنا العَبیدو اَناالعابِدو تویی مَعبود
هوالشَّهید و هوالشّاهد و هوالمَشهود
شَه شهید
در فراز و فرود زندگی ازدواج فرزند دار شدن و همسرداری نوردیدگان آنچنان را آنچنانتر می کند گلی است که به سبزه آراسته می گردد. شادی و اندوه را می فزاید.
تا پیش از ورود روح الامین به زندگی هر از گاهی میخی به تابوت می زدیم میانگین روزی دو میخ با به بارآمدن خجسته اش ترک این زشت نمودم به سفارش غیر مستقیم شادروان دکتر متولی وبا جشن بیوگانی اش زبانم دوباره به سرودن بازشد ونیز میخ بر تابوت هفته ای دوبار ودوبار در سال روزی یک میخ نخستین دهه محرم وپسین جشن نوروز نخست به علت وهنی که به دین و شاه شهید وانرژی نهفته ای که بهدر می رود.
و پسین به روزگار فرودستان و نادیده مهر پدر و مادر (فاماالیتیم فلا تقهر)در جشن نوروز باستانی و نیز از جشن بیوکانی ستون دلم زبانم به سرودن، پس از زمانی دراز گشاده گردید و چند باری هم به اندوه بغضم ترکید و مروارید بر گونه ام روان امید آن است که در سبزی دامان این دو دسته گل به سبزه آراسته تر گردند.
و بر شادیمان (من و گل صنم بانو)بیفزایند تا اندوه، گل صنم بانو را هیچگاه زیباتر و شادمان تر از شب بیوکانی ستون دلم ندیده بودم غم و شادی همراهند مانند شب و روز آرزومندم روزهای بلند وشب های کوتاه پیش رو داشته باشیم.
به یزدان اگرماخردداشتیم..کجااین سرانجام بد داشتیم