یاد و خاطرهای از پهلوان رضا سوخته سرایی و دوران طلایی زندگی من
یاد و خاطرهای از پهلوان رضا سوخته سرایی و بهترین دوران زندگی من
سال ۵۸ من گرگان دانشجو بودم که دوران طلایی زندگی من بود طبق معمول شب برای تمرین روی تشک میرفتم یک شب پهلوان سوختهسرایی برای سرکشی باشگاه اومده بود من اون شب با شلوار گرم تمرین میکردم چون سروسینه بهتر از پایینتنه بود پهلوون به مربی گفته بود ۶۸ تای خوبی داری مربی که اسمش یادم نیست گفته بود نه بابا اون ۵۷ تا می گیره رضا سوخته سرایی گفته بود با این دستوپای بلند ۵۷ تا خیلی خوبه بده ببرمش تهران منو کشیدند کنار و شرح ماوقع رو گفتند گفتم من دانشجو هستم گفتند باشی دانشجویی رو هم منتقل میکنیم خرداد ۵۸ قرار بر این شد .
امتحان پایان ترم رو دادم اومدم سبزوار و این رخداد ناگوار در تیرماه زندگی مرا عوض کرد. که دیگر هرگز برنگشتم و مثل آقا رضا که شانس خوبی نداشت در اوج قهرمانی به دو دوره تحریم المپیک مسکوسال ۶۰ و لندن سال ۶۴ برخورد که حتماً سکوی المپیک حق او بود و شوربختانه تحریم پارالمپیک لندن نصیب من هم شد که به کوشش ورزشکار نستوه حاج قاسم شعبانپور و حسین اسماعیل زاده وحاج علی آقا شیعی برای شنای ۵۰ متر انتخاب شده بودم.
جاویدان نام فردی صادق باوفا و باصفا بی شیله پیله بود یاد و خاطرهاش به خیر خداوند رحمتش کند و بر درجاتش بیفزاید