موسی از ساده گی اش در طمعِ خام افتاد
تَشتِ بدنامی و رسواییاش از بام افتاد
شد خَفیفُ زار و نالان در زمانِ فَرَهی
لطف حق بود که در پرده ی اوهام افتاد
باز شد پنجرهای رو به خدا از درِ عشق
عشق بیحاصل و ناکام که بدنام افتاد
او که ناپخته بدادست دل و دین، یکجا
ِسرِّ ناکامی او در دهنِ عام افتاد
سَرِ پیری شُده او مَعرکه گیرِ میدان
در سراپرده ی تقدیر چه؟ آلام افتاد
آن عزیزی که بُدَش شُهره ی آفاق ولی
چه شد اورا؟ که در ورطه ی اَصنام افتاد
آن حلیمی که بُدَش نادره در صبر و شکیب
ما نخواهیم و نَبینیم که سَرسام افتاد
آن شریفی که بشست نامِ شراب از همه شهر/دهر/جا
سَرو کارش به می و میکده و جام افتاد.
خواست تا با بنده ی خوبش خدا بازی کند*
شخص عاشق شد و در گردشِ ایام افتاد
خواست ایزد کامِ تلخِ بنده اش شیرین شود
این"امین" بود که شایسته ی اَنعام افتاد
با الهام از حضرتِ حافظ
*ماکس شِلِر فیلسوفِ آلمانی
گرکه آزادی اسیر تو شود؟
آن دیگر بی مایه و بدخو شود
گر شنیدی حرف های دیگران؟
یا تحمل کرده ای آراءِ شان
اصل آزادی چنین است نه چنان
بشنوی از دیگران حرفِ گران
در بیان آن سخن ها گُفته اند
از یَمِ مَعنی دُرَّرها سُفته اند
مارکس آزادی رهایی گفته است
سارتر هم با فلسفه آمیخته است.
سارتر هم تحتُ الشعاعِ فلسَفه
کرد قربانی همو بی وَسوَسه
از مُطَهر وز شریعت هم بگو
عام و خاصِ مطلق است آن ای عمو
بین آزادی رهایی فرق هاست
چون رهایی وضع و هم احوالِ ماست
چون که آزادی وجود و خصلت است
هم رهایی وضع و هم ماهیت است
که لنین آن را به مَسلخ برده است
هیتلر استالین، در آن پرورده است
چون لنین آن را فدایِ اِیده کرد
سارتر هم قربانی اسطوره کرد
دیگری تحت الشعاعِ کارگر*
ذبحِ شرعی کرده است و دربدر
جمله زیبای آلبر کامو را
کو در آن باشد زیادت پند ها
گرکه آزادی رود نان نیز هم؟
آورد اندوه و ماتم دمبدم
ای "امین" در حفظ آزادی بکوش
در سخن های بزرگان هوش و گوش
*گئورگ لوگاچ
در دفاع از روشنفکران، ژان پل سارتر، رحیمی، صص۲۹/۳۰
مجموعه آثار شریعتی،ج،۵ص،۶۵ و حکمت مطهر،صص،۴۳،۴۴
🖤🌹⚘️🙏🙏
زَهازِه که دُردانهای ای رَفیق
زَهازِه که فرزانهای ای رَفیق
هزار آفرین بر رفیق شَفیق
گرانتر زِ الماس و دُّر و عَقیق
خدا گر ترا همدمی ساختی
سِزد گر برایش سَرت باختی
رفیق عزیزی کنون یافتم
دلوجان به پایش در انداختم
سر و تن چه باشد فَدایِ رَفیق
همه هستیات کن فَنایِ رَفیق
رفیق شفیقم خدا در زمین
"امین"هدیهای از خدا را ببین
رفیق رفیقان خدایِ مَن است*
که نزدیکتر از رگ گردَن است
رفیق صدیقم خدا در زمین
مزن دست حق را زمین ای"امین"
َزهازِه که چه خوش بیانی "امین"
هزار آفرین بر زبان آفرین
زهازه بر این خوش بیانی چُنین
هزار آفرین بر"امین" آفرین
درودم به صدرای ایران زمین
زبانزد در آفاق ویونان وچین
که حکمت از ایشان دوامی گرفت
به سینا و صدرا قوامی گرفت
درودی دوباره به شیخ شهید
به از این سه در فلسفه کس ندید
به همشهری ام سبزواری درود
حکیمی در این ورطه جز او نبود
به همشهری ام سبزواری سلام
که گفته سخن های ختم کلام
زاطراف و اکناف گرد آمدند.
که دُّرِمعانی از او بشنوند.
زِ هند و کراچی و مالزیا
✅صدیقی و منبع صدق؟
✍️سید زینالعابدین صفوی
توماس آکوئینی(آکوئیناس) از فیلسوفان مشهور قرون وسطی، بهکشیشهافلسفه میآموخت و میگفت کسی که عقل داشته باشد به ادعاهای محال، ترتیب اثر نمی دهد.
در همان حال کشیشی به بیرون اشاره کرد و صدا زد:
«گاوی در آسمان پرواز میکند!»
آکوئینی با شنیدن این سخن، ازجا برخاست تا آن «گاو آسمان پیما»(!) را ببیند.
خنده از کشیشها برخاست که:
«شما چه فیلسوفی هستید که به یک امر محال این قدر ترتیب اثر دادید؟»
آکوئینی پاسخ داد:
در ذهن من پرواز یک گاو در آسمان محال است ولی دروغ گقتن یک کشیش محالتر است!
امروز هم باید زنده شدن یک پیکر بی جان را باور کرد. باید به حرف امام جمعه موقت امالقرای جهان اسلام ترتیب اثر داد.
باید سراغ آن"غسال" رفت تا خدای ناکرده صدق آقای صدیقی زیر سوال نرود !
آن غسال از دیدگاه آقای صدیقی منبع معتبری است!!جنازه آقای حقشناس را هم او غسل داده و به او سفارش شده است تا کرامتها را در هنگام غسل شکار کند! چه منبعی از این مهمتر.
آیا اصلاً در چنین اخباری "منبع" اهمیتی دارد؟ حتماً شنیدهاید بهکسی گفته بودند مگر تو نمرده بودی؟ پاسخ داد میبینید که زندهام! گفتند نه! باور نمیکنیم چون منبع خبر ما خیلی موثق است!
مشکل ما در "نقلیگری" و نیز در اعتماد به همینمنابع است. البته وقتی برخی آیتاللهها، خاطرات معمولی یکدیگر را تکذیب کنند، ناچارند اخبار ماوراییِ یک "قابله" و "غسال" را، معتبر بدانند!
شرممان بادازاین خرقهءپشمینهءخویش
که بر این روی و ریا نام کرامات نهیم
اولین خلقت زِ خلاّق وَدود
بی گمان عقلی که ضِدش جهل بود
آفرینش چون خدا آغاز کرد
کار گیتی با خرد همباز کرد
بهترین وبرترین خلق خدا
دائماً در جنگ یاران دغا
نقل قول است این ز صادق مَر مَرا
هم شفای عاجل و حاذق تو را
جمله لشکرهای عقل هفتاد وپنج
همچنین یاران جهل هفتاد و پنج
لَخت اول یاور عقل و خِرد
لَخت دوم جهل دایم در نبرد
خیر و شر باشند وزیران دو شاه
پا فشارند در صلاح و در گناه
بعد خیر ایمان و عدل و داد بود
بعد شر انکار و کفر بیداد بود
هوالعَّلی و هوالعالی وهوالاَعلا
عُلوِّ ذَرّه یِ خاکی زِ نَفخِه اش پیدا
هوالوَّلی و هوالوالی و هوالمَولا
که بُرد حضرت عیسی(ع)به گُنبَدِ مینا
هوالحَبیب و هوالاحَبَب و هوالمَحبوب
که مَهوشانِ پَریوَش به کوی او مَجذوب
هوالشَفیع و هوالواهِب و هوالوَهّآب
که اوست توبه پَذیر فَراعنه دَر آب
هوالوجودو هوالواجد و هوالمُوجود
زِامتحانِ اِلهی هَمه شَویم مَردود
هوالحَمید و هوالحامد و هوالمَحمود
اَنا العَبیدو اَناالعابِدو تویی مَعبود
هوالشَّهید و هوالشّاهد و هوالمَشهود
شَه شهید
دریغا دریابندری!
هر گاه بزرگواری به عمر کمال از دست می رود. یک فرموده و یک اندیشه یادآور می شود. نخست اینکه به فرموده ابنسینا چون روح به کمال رسیده است از تدبیر بدن باز ایستاده جان به هوای روی او خدمت تن نمی کند. و اما به اندیشه کمترین آیا جامعه و روزگار آبستن رخداد ناگواری است که؟ خداوند نخواسته است این عزیز بیش از این آزرده و رنجور گردد.َ
از صبح که این عکس نجف دریابندری را در ایبنا دیدم حالم خراب است. محمد زهرایی میگفت از دریابندری پرسیدند جمالزاده چه میکند؟ با همان ظرافت معهودش گفت: سالهاست مشغول مردن است. عکس دریابندری را که دیدم به یاد این حرفش افتادم. هیهات از زندگی! دریغ از دریابندری!
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
دریابندری نمونۀ یک روشنفکر روشنبین بود؛ هوشمند و فهمیده. ظریف و بذلهگو و نکتهپرداز. خوشمشرب و خوشذوق و خوشقریحه. قهقهههایش مشهور بود. صابون سیاست به تنش خورده بود. زندان کشیده بود. تا آنجا که من فهمیدهام در سیاست عمیق و جدی بود. سیاست شعرزدۀ امثال گلسرخی و اخوانثالث و دیگران را جدی نمیگرفت. چپ بود و چپ ماند اما منعطف بود. بی آنکه به ورطۀ زبونی و ذلّت فرو بلغزد نگاه انتقادی به جریان سیاسی چپ داشت. مقدمهاش بر ترجمۀ تاریخ روسیۀ شوروی
■ تعاریف گوناگون فیلسوفان از #فلسفه
■ #افلاطون: فلسفه، لذتی گرامی است؛ خاستگاه فلسفه، شگفتی در برابر جهان است.
■ #ارسطو: فلسفه، علم به موجودات است از آن سو که وجود دارند.
■ #ویتگنشتاین: فلسفه، نبردی است علیه ذهن افسون زده شده، توسط زبان.
■ #ایمانوئل_کانت: فلسفه، شناسایی عقلانی است که از راه مفاهیم حاصل شده باشد.
■ #فیشته: فلسفه، علمِ علم یا علم معرفت است.
■ #یوهان_فریدریش_هربارت: فلسفه، تحلیلِ معانی عقلی است.
■ #ابن_سینا: فلسفه؛ آگاهی بر حقایق تمام اشیا است؛ به قدری که برای انسان ممکن است بر آنها آگاهی یابد.
■ #سیسرون: فلسفه، عبارت است از: علم پیدا کردن، به شریفترین امور و توانایی استفاده از آن به هر وسیله ای که ممکن شود.
■ #ملاصدرا: فلسفه، استکمال نفس انسان، از طریق معرفت یافتن به حقایق موجودات است؛ همان گونه که در خارج هستند و نیز؛ حکم حقیقی به وجود آنها با برهان و نه با ظن و گمان و تقلید، به قدر توانایی انسانی است.
■ #فردریش_هگل: فلسفه، بحث در امر مطلق است.
■ #فردریش_نیچه: فلسفه به معنای پوشاندن لباس استدلال عقلی بر قامت امیال، کشف و شهود ها و باور های اخلاقی است.
■ #توماس_هابز: فلسفه، علم به روابط علت و معلولی میان اشیاست.
■ #وونت: کار اساسی فلسفه متحد ساختن تمام معرفتهایی است که از راه علوم مختلف بدست میآیند تا به این ترتیب مجموعه ای واحد و پیوسته ایجاد شود.
■ #کریستیان_وولف: فلسفه، علم به موجودات ممکن است؛ یعنی بر هر چه ممکن است، بالفعل حالت تحقق پیدا کند.
join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3