امین موسی, [03.11.15 07:44]
👍
اول معلم عالم خداست باستناد آیات شریفهء الرحمن علم القرآن (س،55،الرحمن) وعلم آلادم الاسماء کلها (س،2،بقره) و هو معلم الانبیاء و........برای اطلاع بیشتر در همین سایت به اسماء وصفات الهی مراجعه فرمائید.
متن زیر نوشتهء مهران مظاهری دانشجوی دانشگاه فرهنگیان سبزوار می باشد.
من ، معـــــــــلم هستم
زندگی پشت نگاهم جاریست
سرزمین کلمات
تحت فرمان منست
قصر پنهان منست
قاصدک های لبانم هرروز
سبزه ی نام خدا را به جهان می بخشد
من معلم هستم
گر چه بر گونه ی من
نیست بانوئی مثال فاطمه بهره مند از یک مقام عالیه
همسر مولا علی، دخت نبی داده است برهر کمالی خاتمه
مادر خوبان عالم بی گمان عاطفه درعاطفه در عاطفه
کوثر است و مورد لطف خدا لحظه لحظه با خدایش رابطه
فضه را اندر کنار خویش داشت بهترین در انتخاب و ضابطه
درکمالاتش همین بس،هرسوال پاسخ ازقرآن دهد بی واسطه
نام وعنوان ولقب بهرش زیاد حضرت زهرای اطهر، راضیه
آفرینش همچو او مادر نزاد گر بگردی در قرون ماضیه
عمر کوتاهش ثمر بسیار داشت نکته نکته صالحات باقیه
هر امامی زادهء این مادر است حضرت قائم به ایشان قائمه
نیست تردیدی که افراد بزرگ جاذبه دارند و گاهی دافعه
از خدا خواهد شریفان دم بدم در رهش گردد فدا بی واهمه
بعد مرگش فاطمه آید برش تا بخواند بهر او یک فاتحه
برسم هرساله آغاز سال کلام الله سپس دیوان حافظ را گشودیم آیهء شریفهء (94) ازسورهء مبارکهء یوسف وغزل(375)از دیوان رویت گردید.
ولَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ ﴿۹۴﴾
چون کاروان رهسپار شد پدرشان گفت اگر مرا به کم خردى نسبت ندهید بوى یوسف را مى شنوم | ||||
|
||||
افسـرِ سلطانِ گـُل پیـدا شد از طرف
چمن مَقدمش یا رب مبارک باد بر سرو و سمن خوش بجای خویشتن بود این نِشستِ خُسروی تا نشیند هر کسی اکنون به جای خویشتن
خاتم جــم را بشـارت
ده به حُسـنِ خاتمت کِاسم اعظم کرد از او کوتاه دستِ اهرِمن
تا ابد معمـور باد این
خانـه کـز خاکِ درش هر نفس با بوی رحمان می وزد بادِ یمن شوکـت پـور پشـنگ و تیـغ عـالمگیـر او در همه شهنامـه ها شد داستان انجمـن
خِنگِ چوگانیِّ چرخت
رام شـد در زیرِ زیـن شهسوارا خوشبه میدانآمدی گوییبزن
جویـبارِ مُلـک را
آبِ روان شمشیـرِ تُست تو درختِعدل بنشان بیخِ بدخواهان بکن
بعد ازین نشگفت اگر با
نکهتِ خُلقِ خوشـت خیزد از صحرای ایذَج نافه مشک ختـن
گوشه گیران انتظار
جلوهِ خوش می کـنند برشکن طرف کلاه و برقع از رخ برفکـن
مشورت با عقل کردم گفت حافظ می بنوش ساقیـا مِی ده به قول مستشـار مؤتمـن
ای صبـا بر سـاقی بزمِ اتـابک عرضـه دار تاازآنجامزرافشانجرعهییبخشد بهمن
|
مولوی فرموده اندر مثنوی
آن کتاب مستطاب معنوی
سبزوار است این جهان کج مدار
ما چو بوبکریم در وی خوار وزار
من بگویم پاسخ آن مرد راد
تا زگفتارم شوی هر لحظه شاد
کج مدار هرگز نباشد شهر ما
بهر حق باشد اصول قهر ما
شهر با عشق علی آمیخته است
بر دلش نقش علی آویخته است
با علی چون نرد عشقی باختیم
تقدیم به روح پرفتوح مرحومهء مغفوره شهربانو استیری رحمه الله علیها
خاک را بنگر گلستان گشته است
گوهری را بین که پنهان گشته است
شهربانو چون درون خاک رفت
خاک تیره نور باران گشته است
روح پاکش از قفس پرواز کرد
حالیا در عرش مهمان گشته است
از سر اخلاص الحمدی بخوان
مادری این سوره خواهان گشته است
ارادتمند:سعید شریفان
چونکه خود دیدی خدا بگذاشتی
این دو کی دارند باهم آشتی
مظهر حقند ذراّت
جهان
وارهان جانت ببین سر نهان
هرکه در بند هوی گشته اسیر
او نشد هرگز بنفس خود امیر
ماچهل سال است دربند وییم
ای خداازبند وی کی می رهیم
شیر هم شیر اوژنی در چاه دید
چندی است گرفتار وجود و عدمیم
گه گاه به گفتگوی کیفیم وکمیم
ایکاش به دنبال حقیقت بود یم
افسوس گرفتار هوی وصنمیم
.......... ...........
سبزواری کلام وفلسفه می گُفت
دُر دریای دینُ معرفت می سُفت
افسوس که ازبیان آن مرد بزرگ
دانشگه آزاد بگیرد پُل مُفت
....................
حاجی که به نزد حکما نامور است
در بحر کلام و فلسفه غوطهور است
گر روح مطهرش بگیرد دستم
من نیز به جمع صلحا پیوستم
امین زارعین سبزواربهمن1379
شهروندان طلایی انسان های ارزشمند
تقدیم به جامعه ی خیریه ی معلولان سامان شهرستان سبزوارآن کسانی که در ایران از همه کس برترند
شهروندان طلایی و عزیز کشورند
بهترین های محیط و عرصه ی کارو تلاش
مطمئنا در جهان آفرینش سرورند
آسمانی فطرت و نیکو خصال و با شرف
بندگان مخلص حق پیرو پیغمبرند
خوش منش، شیرین سخن پاکیزه جان و پاکدل
بین آحاد بشر افراد والا گوهرند
مستعد و تیز هوش وکاری و امیدوار
همچوخورشیددرخشان روشن و روشنگرند
در فداکاری زبانزد در شجاعت بی مثال
هم مددکار هم و هم حامی یکدیگرند
متکی بر همت خود قانع و فخر آفرین
مردمانی سخت کوش و خوشدل و خوش باورند
فاتحان قله های دانش و عشق و کمال
شیر مردان شجاع و فاتحان خیبرند
دربه روی شهروندان طلایی بسته نیست
چون مسلح جملگی با ذوالفقار حیدرند
درد خود در سینه دارند این شجاعان غیور
درد مندان صبور و با دلی غم پرورند
از چه رو با کس نمی گویند اسرار درون
چون بدانند دیگران آشفته حال و مضطرند
یافراترنکته ای دروصف بی دردان دون
از شنیدن عاجزند و از دو گوش خود کرند
انتظار شهروندان طلایی از همه
این بود که محترم چون مردم نیک اخترند
با ترحم ننگرند معلول بی تقصیر را
چون همه در آفرینش زاده ی یک پیکرند
شهروندان طلایی را خدا قدرت دهد
چون برای جامعه حبل المتین و محورند
رفع مشکل گر نماید هر کسی معلول را
منتی ننهد که اینان داوران محشرند
گر که سامانی دهد معلول بی سامان را
شکر بنماید خداراکه چنین خدمتگرند
نیست توفیقی ازاین بهتربرای هیچ کس
یک گره بگشایدازجمعی که بی سیم و زرند
نکته ی پایانی شعر شریفان این بود
درمصاف زندگی این جمع چون شیرنرند
ارادتمند همه ی عزیزان پاک سرشت
سعید شریفان 09/02/1390
هوالحکیم
بهشت را به بها بدهند یا به بهانه؟
ازدیرباز،بین متکلّمین وعرفا، دراین مورد بحث بوده است که آیا بهشت را به بهانه بدهند یا به بها؟ درعصرما شهید بهشتی به نمایندگی متکلّمین معتقد بود که بهشت را به بها بدهند نه به بهانه، وبه آیه شریفهءاحسب الناس ان یترکواان یقولوا آمنا وهم یفتنون استناد می کرد.وآقای سروش به نمایندگی عرفا معتقد است که بهشت را به بهانه بدهند.نه به بها؟
من نیزیک رباعی دراین باره سروده ام
برحضرت حق وزیردربارعلی است
هرچند که رضوان به بهانه ندهند
اما به یقین باعث دیدارعلی است
رباعی فوق راحضرت آقای السیّدمحمدحسن علوی عریضی سبزواری حفظهم الله تعالی اصلاح فرمودند،وگرنه چنین تقریرشده بود" گویا که قسیم جنّةونارعلی است"وایشان فرمودندالحق چراگویا؟!
وچقدرمایهءمباهات وافتخارگردیدآنگاه که دانستم رباعی مذکورازطرف دفترآیه الله العظمی آقای سیّدعلی سیستانی ایدهم الله تعالی دردوتابلوچوبی قلمی گردیده نسخهءنخست درنجف اشرف وآن دیگری درنمایشگاه دائمی آثارمعلولین دربارهءوجودذی جودمولی الموحدین امام علی علیه السّلام (در دُبی) متبرک شده است.
و امادرموردبها وبهانه بنده حقیرمعتقدم که بهشت راشایدبه بهانه بدهند اما کمال،را،نه،تکامل به دست آوردنی است از باب تفاعل است.مامعلمین شایدنمرهءقبولی دانشجویان رابدهیم اما،عالم وعامل بودن را، کمالات را،نه. 1376سبزوار امین