فوائد روزه(اتوفاژی)
ما بسته تو هستیم حاجت به بستنی نیست
این رشته مودت هرگز گسستنی نیست
در آستانه رمضان المبارک ذکر خیری از شادروان حاج سید محمد حسن علوی عریضی سبزواری داشته باشیم در سال منتهی به پرواز ملکوتی ایشان به درخواست حضرتش در ماه مبارک از حد ترخص خارج میشدیم و ایشان بهشرط احتیاط افطار میکردند یک روز رفیق شفیقم سید مصطفی شبیری هم ملازم رکاب بودند از منزل خارج شدیم و بساط چایی و آب، خرما و شکلات فراهم بود ولی من میدانستم که ایشان به شیرینی و بستنی علاقه دارند ولی به ملاحظه اندرونی پرهیز میکنند خلاصه در سلطانآباد آقاسید مصطفی قبول زحمت کرده و بستنی تهیه فرمودهاند تا مشکان رفتیم و در حال بازگشت حضرت آقا بستنی را ترجیحاً میل میفرمودند و در حین ملازمان را مورد لطف قرار داده و کمترین را بیشتر و افاضه فرمودند که ما بسته تو هستیم حاجت به بستنی نیست// این رشته مودت هرگز گسستنی نیست تا جاییکه ذهنم یاری میکند این سروده را اولبار سیف الاسلام محمدتقی فلسفی به آیتاللهالعظمی بروجردی (جداً عظمی) افاضه فرمودهاند..
"گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار"
در سوگِ سرور و سالارِ سبزوار
ذریهء بتول و آن شاهِ تاجدار
حقا خلیفه بود خدارا در این دیار
.................
چونکه شد واصل به حق آن عارفِ پرهیزگار
شهر دارالمومنین بی او ندارد اعتبار
واسط فیض الهی بود آن والا تبار
وَه که شد زیر و زِبَراز اشک و آهم سبزوار
سه شب پیش مجازاََ در مباحثِ اسفار اربعه ملاصدرا شرکت کردم و بخاطر معلولیتم "لنگ و لوک جفته شکل و بی ادب//سوی او میغیژو او را می طلب"خوابم برد در عالم خواب دیدم حضرت آقای علوی در جلسه درس مرتب نشسته و فراگوش است مُتِنَبه شدم و آیهء شریفهء یا موسی فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی متبادر شد.و خودم را جمع و جور کردم
به خدا عشقِ تو طفلانِ تو اَند
سفرهات رنگین باد!
سایه ات گسترده!
تو قوی باش و بمان
نه هراس از غم تنهایی و درد
نه هراس از غم عشقت در خاک
که خدا هست همیشه یاور
یاورِ سوته دلان!
مُتکی باش به لطفِ داور
َََهَمِهءهَُّمو غَمَت صَرفِ عزیزانت باد.
این دو طفلِ معصوم،
یادگارانِ رضایِ مظلوم،
همدم و مونس ِ ایامِ قدیم
هَمرَه و هَمسَفرِ عشقی پاک
نه هراسی و نترسی که خدا در همهجا با تو بود
نَبوَد هیچَت باک؟
که چرا رفته عزیزت در خاک؟
شده مهمانِ خدا در افلاک!
و نَبُردست تو را هَمرَهِ خود آن فرهاد؟
آه از دست تو شیرین فریاد !
غصههایت بر باد!
شادیت افزون باد!
و "امین" هم که دعاگویِ عزیزانت باد!
و"امین"........ تو باد?
اعوذ بالله من الشیطان رجیم و آنان که میشکنند پیمان خدا را پس از استوار کردنش و میبُرند آنچه را امر کرده خدا به آن که وصل کرده شود و فساد میکنند در زمین آنها مر ایشان راست لعنت و مر ایشان راست بدی آن سرای
قرآن کریم،س رعد، ی، ۲۶
ای از تو خدا و خلقِ عالم خشنود
گاهی که ترا هست مُهمی مقصود
غمناک مباش و عاجزی پیشه مکن
کز فضل خدا بر آن ظفریابی زود
شرح دیوان منصوب به امیرالمومنین،ص،۴۶۶
چراغ روی تو را شمع گشت پروانه
مرا ز حال تو با حال خویش پروا،نه
پس از خوانش نوشتار از مولانا تا نیچهء مهربان دکتر سید حسن اخلاق نگاشتم. ۱۰ده وجه مشترکِ این بزرگواران را
هایدگر مارتین و نیچه، مولوی
صاحبِ اندیشههایِ معنوی
هر سه از اقوال وحدت گفته اند
دُّرِ دریای مَعانی،سُفتهاند
جمله از جهل بشر،نالیدهاند
هرسه از وادادگی،رنجیدهاند
ذلت و زشتی پَلَشتی مفلسی
ریشه در جهلِ بشر دارد بَسی
هرسه بر اخلاق، پای افشُردهاند
از تَعصُّب،مردمان دلمُرده اند
از کَرامت وَز شَرافت گفته اند
زین جهت از اَبلهان رَنجیده اند
جملگی از عشقِ انسان گفته اند
تا جهان برپاست ایشان زنده اند
دُشمنِ خود را نوازش کرده اند
دوستی ها را سفارش کرده اند
بر بَشر چاره بجز اخلاق چیست؟
بستن زنُّار و نقرهداغ نیست
مولوی فربهتر آید،درمیان
مولوی کی دیگر آید،در جهان؟
روزگار از زادن مثلش بَخیل
در نیابد این سخن ذهنِ عَلیل
مولوی دریا و ایشان،بِرگه اند
بِرگه وچشمه زِ دریا،زِنده اند
این قیاس جزء وکُل است،ای"امین"
شاخهای گل از گلستان را ببین
[۱/۳۰، ۱۱:۴۰] Moosareza Aminzarein:
به عدل و به دادست زنده بَشَر
ز بیداد کشور بیابد خَطَر
چه نیک و پسندیده باشد امیر
به دادش رَعیت نیابد ضَرَر
بماناد از ما نِکو گوهری
کتابی و ِشعری، قلم دفتری
نوشتار و گفتار نیکو وَزین
که شهنامه و مثنویِ "امین"
دل از مَردُمی ها نیابد گَزَند
به نامَردمیهاست ریش و نَژَند
به دادودَهِش زنده داریم دِل
پَلَشتی و پَستی و زشتی بِهل
فاطی که نظر یافتهِ حَضرَتِ حق است
بِهروزفران را به خدا زینَتِ حق است
همسر پسر و دخترِ دانا و توانا
اینها همه از بخشِشِ بیمِنَّتِ حق است
به نام اهورایی که هورمندانه اورامی ستاییم
درباره ی تاریخچه وپیشینه چهارشنبه سوری که ریشه درتاریخ چندهزارساله داردپیش ازاین درجستاری به آگاهی رساندیم اینک آیین های زیبای برگزارشده درچهارشنبه سوری راپیشکش شمایان می کنم،باشدکه دربرپایی ای آیینهای شکوهمند،کوشاترباشیم ودستمایه فرهنگی نیاکانمان رابخوبی پاس بداریم:
آیینهای نوروزی به سه دسته پیش ازنوروز،میانه نوروزوسیزده وچهارده بخش بندی می شود.
آیین های پیش ازنوروزبدینگونه است:
عمونوروزیانوروزخوانی
شال اندازی
گوش اندازی یافال گوش
کوزه شکستن یاچشمارو
علفه ی زنده ها ومرده هایاجشن فروردگان
کفچه زنی یاقاشق زنی
پلوپزان وپختن آش جوش بره
پرش ازآتش
خانه تکانی
کاشتن سبزه
چیدن سفره هفت سین
خریدپوشاک.
پختن سمنویاآیین سمنوپزان
.
درباره ی عددچهار:
عددچهاردرکیش بوداوزروان عددی ای است سپنتایی ونیزمیان یهودیان براین باورندکه خورشیددراول شب چهارشنبه که دراول حمل بوده ،آفریده شده مقدس وسپنتایی است.درایران ماه به چهاردسته بخش می شده.چهابالش وچهارعنصروچهارتکبیردرفرهنگ ما نشانه ی تقدس عددچهاراست
ریشه ی واژه ی سوری:
سوزدرچم سرخ است ودرواژه های ؛سورنا(سازجشن)دربرابرآن کرنا(سازجنگ)سوردادن،ختنه سوری،گل سوری به کاررفته.
سوردراوستابه کارنرفته اما سودرمعنای روشنایی درواژه های سوختن،سور،سوگ وسرخ آمده است.
آتش:
درکتاب مقدس هندیان9بیت درستایش آتش آمده.
درقرآن آمده که آتش وسیله پیامبری موسا شدوموساازآتش شنیدکه؛من خدای عالمیانم.وخدانیزنورآسمان وزمین است
درآیین بزرگ مهرهم به نورسوگندمی خورده اند.
درایران هم به نوروشاه چراغ سوگندمی خورندوآفتاب ازپاک کننده هاست.
مراسم شال اندازی:
درشب چهارشنبه سوری پس ازپایان پرش ازآتش وقاشق زنی گروهی ازجوانان به پشت بامها می رفتندوچندشال گره زده راکه کوزه ای به آن بسته بودندازسرخانه به پایین می انداختند خداوندخانه شال رامی کشیدوجوانهاهم می کشیدندتاهم راببینند.
هرکس به اندازه توانایی اش پول یاآجیل درکوزه می ریخت وهرکس هم نیازمندبودبدون اینکه کسی ببیندآنچه می خواست برمی داشت.
گاهی صاحب خانه که شالهارامی شناخت بره یابزغاله ای به شال می بست وگاهی شال رابه دورکمردخترمی بست واین کارنشانه ی رضایت پدرودختربودکه نامزدصاحب شال شود.
بااین کارهمه سفره هفت سین همه افرادازآجیل پرمی شدومراسم خواستگاری هم برپامی شد.
آجیلهای مانده هم بین بچه ها رسد(تقسیم)می شد.
ریشه ی آیین شال اندازی:
این آیین شکلی است ازآیین کشتی بستن نیاکان زرتشتی ما که جوانان در15سالگی شال وکشتی می بستدواین یعنی نشانه سن تکلیف.ونشانه زمان خواستگاری رسیده.
آیین قاشق زنی:
دراین شب گروهی ازجوانان ،درروستای ترسک ازششتمدپیرزنان چادری سفیدبه سرمی کنندوکاسه وقاشقی برمی دارندوبه درخانه هامی روندوقاشق به کاسه می زنند.خداوندخانه مقداری آجیل همچون؛پسته وبادام ومویزوتوت خشک به آنهامی دهد.این آجیلها
رامیان خودرسدمی کنند.
پیشینه وتاریخچه ی آیین قاشق زنی:
درکتاب سددرآمده است؛ده روزپیش ازنوروزروان مردگان هرخانواده به زمین می آیندبه هرخانه که میزد (سفره مهمانی)بیشترباشدصاحب آن رادعامی کنندوروان مردگان شادمی شود.
به همین روی است که پیش ازنوروزخانه هاراآب پاشی وجارومی کنندوآش وپلومی پزند.
دربرخی جایها روی پشت بام خوراکی می گذارند.
قاشق زنان نماد روان مردگان هستند.
آیین علفه:
1--علفه ی مرده ها؛
درنخستین سال درگذشت خویشی ازخویشان؛یک هفته به نوروزهمه قوم وخویشهارادعوت می کنندوبرایشان ازگیاهان دشت وصحراآش میان پرمی پزند.بدینگونه روان رفتگانشان راشادمی کنند.
علفه ی زنده ها:
پس ازپایان علفه مرده ها در29اسفندویک شب به نوروزهمه ی خانواده گردهم جمع می شوندومراسم پلوپزان وآش خوران برپامی کنندوکمی ازخوراکی آن شب رابرای سفره هفت سین روزاول عیدمی گذارند.
پیشینه ی آیین علفه:
این آیین رادرایران باستان جشن فروردگان یاجشن نزول فرورها
می گفته اند که پنج روزپیش ازنوروزبوده.برای درخواست آمرزش وشادیدمردگان برپامی شده.
این آیین برابرگاهنبارششم بوده که به گفته روانشادتقی زاده روزهای عزاوماتم بوده.برابربیست وششم اسفندبوده است..
درهندوستان این مراسم رامقتادمی گویندبه معنای آزادی روح درگذشتگان..
به امیدآنکه آیینهای شادوزنده ایرانی پرشورتروشادترازهمیشه برگزارشود.
خراسان رضوی،سبزواربزرگ،ابوالفضل بروغنی 1399/12/24
ا
*به خدا قسم در همه ی عمر ۶۰ ساله ام مقاله ای نیکوتر ازین مقال و استدلالی محکم تر ازین استدلال نخوانده و نشنیده بودم! خواهشمندم کامل و دقیق این متن را بخوانید و اگر احساس کردید حرف حساب است در نشر آن بکوشید:*
روزی دانشجویان در محضرِ استاد *دکتر سید علی آزمایش*،
استاد حقوق جزا و جرمشناسی،
پرسیدند که چرا استاد دانشش را در کتابی گردآوری نمیکند؟
استاد چهره درهم کشید که؛
من کتاب بنویسم تا شما اعدام کنید و دست بِبُرید و سنگسار کنید ..؟؟؟
دانشجوی دینداری از استاد پرسید؛ مگر شما حدود و قصاص را قبول ندارید؟
استاد فرمود: مگر میشود قبول نداشت؟ اتفاقآ من مدافع اجرای حدود و قصاص هستم!
همه در شگفت از پاسخ استاد بودند که استاد کلاس تمام شده را دوباره آغاز کرد.
همه سراپا گوش و چشم شدند!
استاد طرح پرسشی کرد و به دانشجوی متشرع و دیندار گفت:
فرض کن در بیابانی بی آب و علف که حتی جاده هم ندارد در حال رانندگی هستی، پس از ساعتی، پلیس جلوی شما را میگیرد و به شما میگوید چهار تا ورود ممنوع رفتهاید، پنج چراغ قرمز را رد کردهاید، شش تا سبقت غیرِمجاز داشتهاید!
شما به آن پلیس چه میگویید؟
دانشجوی متشرع گفت؛
این بلاهت است! در بیابانِ خدا، خیابان کجا بود که من مرتکب این جرایم شوم؟!
استاد گفت:
اگر پلیس به شما بگوید مقرر است در زمانی نامعلوم در آینده، در این بیابان، شهری بنا شود که این جاهایی که شما از آن عبور کردید خیابان یک طرفهای قرار است احداث شود و چراغهای راهنمایی نصب گردد و الی آخر .. . . .
آنوقت چه میگویید؟؟؟؟
دانشجوی متشرع پوزخندی زد و گفت:
استاد مزاح میفرمایید؟
استاد فرمود؛
شما مزاح میفرمایید!
مقدمه اجرای حدود اسلامی، عدالت اسلامی است!
شما نخست عدالت اسلامی را اجرا کنید که همان خیابان کِشی است، سپس اجرای حدود کنید، که همان جریمه است.
در *عدالت اسلامی* فقر نیست، بیکاری نیست، فساد نیست، رانت نیست، ستم نیست!
در جامعهای که بیکاری و فساد است و خبری از عدالت نیست، اجرای حدود، معنا ندارد و اجرای حدود خودش نقضِ غرض است و خودش ستم است!
فقر، قاتل ایمان است!
شما نخست عدالت اسلامی را اجرا کنید خودم برای اجرای حدود، کفن میپوشم!!!
همه شرمسار شدند از این که از اسلام، فقط ظاهرش را دیده بودند .. . .
جامعه اسلامی شرط وجودیش عدالت است نه اجرای حدود
چگونه میتوان درجامعه ای که میلیون ها جوانش تحصیل کرده اند سربازی رفته اند ولی شرایطی برای ازدواج وفرزند آوری ندارد از افزایش جمعیت مسلمین حرف زد؟
چگونه میتوان در کشوری که بیشترین فساد واختلاس جهانی و ربای بانکی وبن بست اقتصادی را باخود یدک می کشد از سرمایه گذاری وبانک اسلامی و تولید وشکوفایی صنعت وخودکفایی قصه ها گفت
زَهازِه که دُردانهای ای رَفیق
زَهازِه که فرزانهای ای رَفیق
هزار آفرین بر رفیق شَفیق
گرانتر زِ الماس و دُّر و عَقیق
خدا گر ترا همدمی ساختی
سِزد گر برایش سَرت باختی
رفیق عزیزی کنون یافتم
دلوجان به پایش در انداختم
سر و تن چه باشد فَدایِ رَفیق
همه هستیات کن فَنایِ رَفیق
رفیق شفیقم خدا در زمین
"امین"هدیهای از خدا را ببین
رفیق رفیقان خدایِ مَن است*
که نزدیکتر از رگ گردَن است
رفیق صدیقم خدا در زمین
مزن دست حق را زمین ای"امین"
َزهازِه که چه خوش بیانی "امین"
هزار آفرین بر زبان آفرین
زهازه بر این خوش بیانی چُنین
هزار آفرین بر"امین" آفرین