َیا واهب العقل لک المحامد
الی جنابک انتهی المقاصد
یامن هواختفی لفرط نوره
الباطن الظاهرفی ظهوره
صلی الله علیک یا فاطمه الزهراءیا بنت محمد یاقره عین الرسول یا سیدتنا ومولاتنا انا توجهنا واستشفعنا وتوسلنا بک الی الله وقدمناک
بین یدی حاجتنا یا وجیههٌ عندالله اشفیعی لنا عندالله .
به همه ی عزیزان وسروران گرامی خوش امدمی گویم واز برگزارکنندگان این حضور معنوی قدردانی می کنم.
امروز 8اردیبهشت 1392 برابر با 17 جمادی الثانی 1434و28 آوریل 2013 می باشد در تقویم ها برای امروز
28 مناسبت بود که من به 8مورد آن اشاره می کنم .
1 شهادت سروان خلبان شهید شیرودی 1360 ه.ش
2 قطع رابطه ایران وعربستان به دنبال کشتارحجاج ایرانی 1367 ه.ش
مناسبتها: 3 کودتای نورمحمد تره کی در افغانستان 1357 ه.ش
4 رحلت خاتم المحدثین حاج میرزا حسین نوری صاحب المسندرک الوسائل
5 به سلطنت رسیدن طغرل بیک اولین پادشاه سلسله سلجوقی در نیشابور 429 ه.ق
6 تولد یوهان کوتنبرگ مخترع ماشین چاپ 1400 میلادی
7 عقب نشینی کامل نیروهای امریکایی ازویتنام 1975میلادی
8 اعدام موسیلینی دیکتاتور ایتالیا به دست میهن پرستان 1945 میلادی
واما دوستان فرموده اند که در این میلاد خجسته که چند تن از همکاران خانم به بازنشستگی نائل می ایند ومن نیزچند خاطره برای
دوستان بگویم خاطره ای از روز های خوش دبیرستان می گویم
مهر ماه سال 1371 در یکی از کلا س های دبیرستان اسرار که معمولاجلسه ی اول به معارفه می گذرد من یک مقداری
از فعالیتهای ورزشی علمی وموفقیتهایم را برای بچه ها به جهت استدراجات شنونده وگوینده بیان داشتم برای اینکه بچه ها
اگر مرا در این وضع ببینن یک مقدار رعایت حال کرده وخدایی ناکرده چموشی نکنند از جمله گفته هایم این بود که من
درسال 1365-یا66رکورد شنای ایران راشکسته وبرای پارالمپیک انتخاب شدم که متاسفانه به جهت جنگ سفارتخانه ها نه
تنها من بلکه هیچ تیمی به المپیک وپارالمپیک لندن اعزام نشد ودر پایان اظهار داشتم حاضرم باهریک از شمامسابقه شنا
بدهم در ان زمان در کل استان خراسان یک استخر سرپوشیده زمستانی در مشهد بود ودرسبزوار 3استخر تابستانی از جمله
ان شهید حقانی بود از این گفته 10 ماه سپری شده بود که در تیرماه 1372 دراستخرشهید حقانی طبق معمول شنای خودم را
رفته بودم ودر حال استراحت بودم که یکی ازشاگردان با پسرخاله اش که بچه ی تهران وشناگر ماهری بود روبه سوی من
می امدند همین که از دور می امدند حساب کار خویش را کردم که (به قول سبزواری ها:تعارف حربه ای ست نامرد
زوودرگرفت.)جلو امدند وتقاضای مسابقه کردند من نیز گفتم که به روز دگری محول کنید چون من خسته ام گفتند که ما فردا
عازم تهرانیم صبرمی کنیم تا خستگی تان را بگیرید گفتم که گرسنه هستم گفتند که برای شما غذا تهیه می کنیم گفتم اهل
وعیال خبر ندارند گفتند بدان ها اطلاع می دهیم خلاصه هر چه من سراوردم انها کلاه اوردند گفتم که سنگ بزرگی بیاندازم
شاید که جابزنند گفتم درصورتی مسابقه می دهم که مسافت از یک کیلومتر کمتر نباشد بچه ی تهران گفت قبول است گفت
اگر در 200 متر اول جلو افتادید حساب نیست چون جوجه را اخر پاییز می شمارند گفتند قبول است وخلاصه 2،3شرط
دیگر .دیدم چاره ای نیست به آب انداختم در 200اول 15متر عقب افتاده بودم وبریده بودم به حیله ای متوسل شدم کناراستخر
ایستادم گفتم اقا چه می کنی وکجایی مارا دست انداخته ای گفت نه اقا ماداریم می رویم گفتم پس بریم گفت بریم در حین ما
نفسی چاق کرده وبه شنا ادامه دادیم در 400متر30 متر عقب مانده بودم وباز همچنان نفس بریده بود همان شیوه را تکرار
کردم نفسی گرفته وبچه ی زبل تهران گفت بریم اقا گفتم بریم در 100متر اخر من در قسمت عمیق که معمولا خلوت است
بودم وان جوان در قسمت کم عمق که عموما شلوغ است و30 متر از من جلوتر بود ایستاد دستهایش رابالا برد وبلند
صداکرد اقا ماکه غلط کردیم ومن زیر زبان گفتم من بیش تر .سرفراز از استخر بالا امده فردای ان روز ان دو جوان
رادراستخر دیده گفتم که چطور شد شماها دیروز اصرار داشته اید که مسابقه بدهیم که فردا عازم تهرانیم پس چه شد؟دانش
اموز سبزوار ی ام گفت اقا نمی دانید که چی کار کردید !دیشب پسرخاله ی من از خستگی شام نتونست بخوره ومثل مرده ها
افتاده بود وصبح خواب مونده واز ماشین جاماند ومن نیز دردلم گفتم پسرجان خبر نداری که من هم دیشب 2تا قرض
استامینوفن خوردم
در خاتمه چون دوست عزیزمان قبل از سخنرانی من اجرای برنامه زیبایی داشت که مزین به مدح مولای متقیان بود من نیز
که سال ها پیش رباعی در مدح ایشان گفتم به تیمن وتبرک می گویم ویک رباعی نیز در زبان حال خودم .
یکی از مباحث فی مابین علم کلام وعرفان وصول به بهشت سالکان نیز می باشد(ایت الله شهید بهشتی به نمایندگی از
متکلمین می گفت که بهشت را به بها بدهند به بهانه ندهند «احسب الناس ان یترکواان یقولواامناوهم یفتنون» واقای عبدالکریم
سروش به نماینگی از عرفا می گفت : که بهشت را به بهانه بدهند ومن نیز دوازده سال پیش این رباعی را بدین مناسبت
سرودم:
1)
الحق که قسیم جنه و نارعلیست
برحضرت حق وزیر دربار علیست
هرچند که رضوان به بهانه ندهند
اما به یقین باعث دیدار علیست
2)
موسی که به دانشکده ره یافته بود
بادی به دماغ خود بینداخته بود
یک چند برین روال ایام گذشت
ناگاه دریافت که هیچ نایافته بود