کلام

نوشته ها،‌مقاله ها و پرسش و پاسخ

کلام

نوشته ها،‌مقاله ها و پرسش و پاسخ

کلام

هوالقادر

دکتر موسی الرضا امین زارعین متولد سال 1338
قطع نخاع مهره 6 گردن در حین مسابقات کشتی در تاریخ 23/04/1358در گناباد،
دانشجوی فنی مهندسی در گرگان.
اخذ مدرک دکتری فلسفه علم از بخش شرق شناسی دانشگاه مسکو در شهر دوشنبه (استالین آباد) درسال 1388.
موسس جامعه معلولین سامان سبزوار.
رییس انجمن تشکلهای معلولین خراسان رضوی.
عضو هیئت امناء جامعه معلولین ایران.
اقدام و مشارکت به احداث 113 واحد مسکونی برای معلولین.
شهروند طلایی و معلول نمونه ی کشور در سال های 86 و87 ازطرف شهرداری تهران و سازمان بهزیستی کل کشور.
انتخاب به عنوان معلم نمونه ی شهرستان سبزوار 2 بار و استان خراسان 1 بار
قبولی در کنکور سراسری 3 بار؛ مکانیک گرگان سال1357؛ برق مشهد سال؛ 1365نقشه کشی صنعتی تهران سال 1366.
مقالات وکتب چاپ شده به زبان های فارسی، روسی، سرلیک، انگلیسی و عربی 20 مورد.
مشاوره رساله های فوق لیسانس 9 مورد.
دریافت مدال افتخاری تیراندازی در استوک مندویل انگلستان سال 58.
دارنده ی رکورد شنای معلولین ایران سال 1365.
دریافت 2 نشان لیاقت وعلمی از کشور تاجیکستان سال 1384.
نامزد دریافت نشان دولتی ونامزد نخبگان کشور سال 1390.
دریافت گواهینامه داوری مقالات و یا هیات علمی اولین همایش علوم انسانی و اسلامی 1392.
نخبه ورزشی و پژوهشی بازنشستگان کشوری در سال 1398

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

 

قبل بازی فرشِ اِسپیناس پالاس*
این شکر خوردن بُدی ای ناسپاس
از سر ناپختگی وادادن است
در سیاست در کیاست آس‌وپاس
*هتل

.............

یک گلِ النصر را، درویش زد!
بر روانِ بچه‌ها، تشویش زد
هدیه درویش، یعنی خودزنی
خودزنی هایی، به‌خاطر ماندنی
قبلِ بازی، این شکر خوردن بوَد
بعد بُرد و باخت خود بُردن بوَد
این حماقت با فریدریکا بُدی
خانمی در مجلسِ شورا شُدی
گر به‌جای پله ها و تپه‌ها؟
رفته بودند بر فراز نَرده‌ها
باز می‌شد، قفل‌هایِ آهنین
ما نمی‌خوردیم از نَصر، این‌چنین
قبل بازی، این چه هدیه دادن است؟
این‌که باشد خودزنی، وادادن است
گر به جای رفتن اِسپیناس پِالاس؟
عده‌ای از مردمان آس و پاس
عده ای از حاکمانِ سرشناس
باز می شد، درب هایِ اِحتِباس
در کنارت داییِ آقایِ گُل
بر رونالدو می زنی، طبل و دُهُل
این چنین دلدادگی ها نوبر است
این زِ گل هایِ پنالتی بدتر است
این نه عزت بَلکه خودبیگانیست
هرکه را وادادگی مغزش تُهیست
باز می شد درب های هَمدَمی
فتح شایانی بُد و خوش مَرهَمی
انعکاس مردمی با ابتکار
بُرد و بازنده بُدی با افتخار
آه و افسوس از چنین نابخردی
دم‌به‌دم کز این امیران سَر زدی
آه و افسوس از چنین نامَردمی
ای دریغ و درد "امین"از خود زنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۰۲ ، ۱۳:۳۶
موسی الرضا امین زارعین

سال نود و یک بود که مشرف شدم به زیارت سرور و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) همچنین نامه دیدار با آیت‌الله سیستانی را هم از داماد ایشان و آیت الله شهرستان دریافته بودم به‌جهت معلول نمونه و مقالاتم هنگام رفتن با آیت‌الله علوی دیدار کوتاهی داشتم و به ایشان اظهار داشتم که فرمایشی با آیت‌الله سیستانی ندارید و حال‌آنکه می‌بایست برعکس از ایشان در مورد خواسته‌هایم درمورد سفارشاتی در مورد گسترش و اهداف جامعه معلولین و همچنین خودم داشته باشم بر اثر خامی و جوانی عکس قضیه رو ابراز داشتم و ایشان از سر تواضع فرمودند اگر شما فرمایشی دارید و من باز هم نکته اصلی را نگرفتم که در رابطه با مداوای خودم و یا دیگر موارد از ایشان بخواهیم که سفارشی داشته باشند از اشتباهاتم بود که جبران‌ناپذیر و بار دیگر شاید هم‌چین موقعیتی برایم پیش نیاید.در ضمن علاوه بر همه اماکن بر مزار امیرکبیر نیز حمد و سوره ای خوانوم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۰۲ ، ۱۷:۴۵
موسی الرضا امین زارعین

‌ ‌‌‌‌‌ ‌ بنام خدای بزرگ 

" حکمت مشرقی ابن سینا"

 

یکی از موضوعات مهم در فلسفه ی شرقی واسلامی ،موضوع حکمت مشرقی است .ابن سینا در کتاب شفا از اصطلاح مشرقیان ومواجهه ی آنان با مغربیان سخن میراند.

در المباحثات،تعلیقات ورساله های رمزیِ ابن سینا نیز به اصطلاح حکمت مشرقی اشاره شده است .

ظاهرا کتاب حکمت المشرقیه ،خلاصه ای از کتاب شفاست .

روش ابن سینا اینگونه بوده که هرکتابی که مینوشته ،خلاصه ای از آن را بصورت رساله ای جداگانه تحریر میکرده است .

در باره ی حکمت مشرقی ابن سینا اختلاف نظراتی در بین اهالی حکمت وجود دارد.

برخی آن را "حکمت مشرقی" به معنای حکمت اسلامی گرفته اند ومدعی هستند که هانری کربن فیلسوف ومستشرق بزرگ فرانسوی وپیروانش هم معتقدنداویک فیلسوف با حکمت خسروانی نبوده و بر این اساس حکمت او همان حکمت اسلامی است!

 

ابن سینا آثار مهمی در فلسفه مشایی داردمشائیان در واقع طرفداران وپیروان فلسفه ی ارسطویی هستند وفهم عموم حکیمان از کتاب شفای ابن سینا وسایر زوایای اندیشه ی او، همان فلسفه مشایی است .از جمله منتقدان ومخالفان ابن سینا عابد الجابری مراکشی است .وی از مریدان اندیشه ی ابن رشد است ،

ابن رشد مهم ترین شارح ارسطو در نزد غربیان است. 

جابری همچنین از مخالفان فلسفه ی ابن سینا وسهروردی وملاصدرا است. وبر این باور است که جهان اسلام بویژه جهان اهل سنت تا از زیر بار حکمت ابن سینا وسایر فیلسوفان ایرانی خود را نجات ندهد روی پیشرفت وسعادت را نخواهد دید .!!!

او بر این باور است که ابن سینا ارسطویی نیست وبرخلاف فهم‌متعارف ،ابن سینا در کتابهایش از جمله کتاب شفا در پی یافتن راهی برای جا انداختن حکمت مشرقی بوده است !

اختلافات در باره اندیشه وحکمت ابن سینا زیاد است .

برخی معتقدند ابن سینا ارسطویی ومشایی است .وبرخی دیگر اندیشه وحکمت اورا افلاطونی و نو افلاطونی میدانند 

وعده ای هم ابن سینا را با نگاه باطنی واسماعیلی وهِرمسی میشناسند .

برخی نیز معتقدند هانری کربن در آثار خودش حکمت ابن سینا را تقلیل (reduction)داده است زیرا در آثار کربن، حکمت ابن سینا به نوعی تصوف و وجهه ی عرفانی واسماعیلی معرفی شده است . ابن رشد که آثار ابن سینا را خواندوبه جهان عرب وجهان غرب معرفی کرد اورا تهی از عالم معنوی وحکمت مشرقیان معرفی کرده است .

در اینجا برای درک بهتر علت اقوال گوناگون در مورد ابن سینا مناسب است نگاهی خیلی گذرا به زندگی این فیلسوف بزرگ بیاندازیم .

اودر سال ۳۷۰ هجری در بخارا بدنیا آمد وتا ۲۲ سالگی در محضر پدرش تلمذ نمود .

در بخارای آن زمان جریان باطنی ومشرقی نیرومندی حضور داشت .تفکر اسماعیلیه در حکومت سامانیان بویژه در زمان نصر ابن سامانی اوج گرفته است تا آنجا که ریس اسماعیلیه، فرمانروای وقت را به پذیرش عقاید اسماعیلیه دعوت میکند !

 ابن سینا میگوید به همراه پدر وبرادرم مدتی درحلقه درس اسماعیلیه شرکت میکردم .(همین نکته بهانه ای دست افراد داده است تا اورا اسماعیلی معرفی کنند)

اوسپس به خوارزم وگرگان واصفهان میرود .پس از حضور ابن سینا در اصفهان ،آن شهر مهد فلسفه میگرددوبعدها نیز هرکسی مشتاق حکمت وفلسفه بود بنحوی به اصفهان میرفت.

مثلا سهروردی به همراه فخر رازی در نزد مجدالدین جیلی در مراغه فلسفه میخواند اما پس از مدتی راهی اصفهان شد ویا ملاصدرا نیزدر زمان خود برای کسب حکمت به اصفهان رفت .همه فیلسوفان در اصفهان تحت تاثیرآثاروحکمت ابن سینا بودند. آنها ابتدا حکمت ابن سینا را میخواندند. از جمله ملاصدرا به این مهم همت ورزیده، طوری که در جلد اول اسفار، کتاب "المباحثات" ابن سینا راشرح داده است .

 

ابن سینا نبوغ فوق العاده ای داشته است پس از پدرش نخستین استاد او ابو عبدالله ناتلی مازندرانی بوده است .استاد ناتلی به حدوث عالم باور داشت وابن سینا بر عکس استادش مخالف حدوث عالم بود! 

اوبدلیل داشتن هوش وذکاوت بالا و استقلال رای، حتی با استاد خویش بر سر حدوث وقدم عالم چالش وبحث داشته است !

ابن سینا به دشواریهای حکمت اشاره داشته ومیگوید ۴۰ بار متافیزیک ارسطو راخواندم ولی چیزی از آن نفهمیدم!!!

 تا اینکه کتاب اغراض مابعد الطبیعه فارابی را خواندم وسپس آنرا فهمیدم .

از جمله مشگلات حکیمان در گذشته وجود حکمت به زبانهای گوناگون وفقدان ترجمه و....بوده است .

مثلا برای فهم فلسفه ی یونانی ویا فلسفه ی اسلامی احتیاج به ترجمه بوده است از طرفی برخی از متن های ترجمه ای وافی به مقصود نبوده است .

فیلسوفان غربی ابن رشد را شارح ارسطو میدانند وفلسفه ی غرب بسیار تحت تاثیر ابن رشدبوده است وهنوز هم این تاثیر وجود دارد با این وصف ابن سینا بخاطر دستاوردهای مهم در پزشکی وفلسفه اش مورد احترام بسیاری از غربیان است .مثلا اتین ژیلسون فیلسوف فرانسوی که از مدعیان فلسفه ی مسیحی در قرون وسطی است و به ابن رشد هم مانند سایر فیلسوفان غربی تعصب دارد، در کتاب هستی از منظر فیلسوفان ، در بحث "وجود " و "موجود"صریحا نقد ابن رشد نسبت به ابن سینا را رد میکند ومی نویسد ابن رشد متن ابن سینا درباره ی وجود وموجود را نفهمیده است!! لذا در این مجال حق را به ابن سینا میدهد .!!

ابن سینا گاهی زبان به شکوه از مشائیان معاصرخود گشوده است ودر مقدمه کتاب منطق المشرقیین میگوید :به کسانی از مشائیان مبتلا شده ایم که از فهم ودرک فلسفی خالی هستند واین موضوع حکایت از داشتن نقد نسبت به برخی از مشائیان متعصب از سوی ابن سینا دارد .

ابن سینا میگوید :حکمت مشرقی فلسفه ی حقیقی است .مراد او نه تصوف وجریان صوفی گری است بلکه سخنش از فلسفه ای است با خرد ایرانی که خود ابن سینا آغاز این فلسفه است .

برخلاف آنچه گفته میشود حکمت سینوی یک حکمت عقلی صرف نیست بلکه جهات اشراقی و ذوقی وشهودی نیز در این‌حکمت وجود دارد وقابل انکار نیست .

حکمت مشرقی سینایی اولین قدم در جهت برپایی مکتب جدیدی است که میان آن، وحکمت ارسطویی تفاوت بوجود می آورد. 

اما برخی از متفکرین غربی تلاش میکنند که ابن سینا را ارسطویی خالص وناب معرفی کنند از جمله دیمیتری گوتاس (متولد ۱۹۴۵ م ) محقق آمریکایی و استاد دانشگاه ییل ،برای اثبات ارسطویی بودن ابن سینا، نه تنها به رسائل تمثیلی ابن سینا توجه نکرده بلکه مقامات العارفین در نمط نهم اشارات ابن سینا را نیز عاری از افکار واندیشه های ذوقی ،حضوری ،شهودی وعرفانی قلمداد کرده است !!

گوتاس بر این باور است که آنچه از اندیشه های عرفانی واشراقی ابن سینادر دست هست، ساخته وپرداخته ابن طفیل است که در صدد بوده برای خود از قِبل ابن سینا جایگاهی دست وپا کند !

او این ادعا که فلسفه ی اشراق، ریشه در تفکر حکمت مشرقی ابن سینا دارد را رد نموده است وآنرا حاصل تخیل گرایی هانری کربن وپیروان او نامیده است .در حالی که خود سهروردی در بخش منطق کتاب مطارحات ،صراحتا از حکمت مشرقی ابن سینا سخن گفته است .

البته فیلسوفانی مانند کریستین ژامبه فیلسوف واسلام شناس فرانسوی (متولد ۱۹۴۹)نظریه ی گوتاس را رد کرده است ومیگوید: برخلاف نظر گوتاس، سهروردی هیچگاه پیشینه ی حکمت مشرقی را انکار نکرده، بلکه معتقد است در حکمت مشرقی، نگاه وحدت شهودی وذوقی وافلاطونی حاکم است .

 

وقتی صحبت از حکمت مشرقی میکنیم منظور جغرافیای خاصی نیست زیرا اساسا تفکروحکمت در جغرافیا نمیگنجد. لذا حکمت مشرقی در واقع صحبت از یک سنخ تفکر میکند که وابستگی جغرافیایی ندارد ونمی توان مدعی شد که حکمت مشرقی حتما منظور حکمت ایرانی است !

 

با این مقدمه به استقبال 

 دیدگاه فیلسوف گرانسنگ جناب آقای دکتر ان شاالله رحمتی استاد برجسته ی دانشگاههای تهران واز اساتید ارشد مجمع فلاسفه ایران، که مهمترین شارح ومترجم کتابهای هانری کربن در ایران است میرویم .ایشان در مقدمه کتاب ابن سینا وتمثیل عرفانی کربن که خود تحقیق وترجمه کرده است می نویسد :

شیخ الرییس حجه الحق ابوعلی سینا قطعا یکی از نوابغ سرزمین ایران ما است .بویژه در عرصه فلسفه وپزشکی مایه ی مباهات ایران بوده است .

بنا بر مشهور، فلسفه ی اورا فلسفه ی مشایی میدانند والبته تردیدی نیست که اودر سنت مشایی وارسطویی،

هم در عرصه منطق وهم در عرصه فلسفه، تابناکترین درخشش ها را داشته باشد .

ابن سینا در عین حال که مقاصد ارسطو ودیگر ارسطوئیان رابخوبی درک کرده است ،هرگز خودرا تنها به شرح مقاصد آنان محدود نمیدارد.اودر نوشته های فلسفی محض خویش ،ضمن تاثیر پذیری از ارسطو ، از نو افلاطونیانی چون افلوطین (۲۷۰-۲۰۵)نیز بهره میبرد.ولی با این همه در کسوت فیلسوفی اصیل وموسس ظاهر میگردد.به این معنا که در عین نقادی آراءآن فلاسفه، می کوشد تا با ارائه راه حلهای مناسب ودیدگاههای ابداعیِ خویش، ضعف وکمبودهای آنان را چاره کند .

برای مثال در حوزه منطق ،کاستی های منطق ارسطویی را بصورتی مستوفا بیان وشرح کرده اند.

در حوزه ی مسائل خاص فلسفی نیز او همواره بعنوان فیلسوفی عمیق ودقیق النظر جلوه میکند .

اندیشه ی ابن سینا نه تنها درجهان اسلام بلکه در قرون وسطای غرب نیز تاثیر شایانی داشته است تا آنجا که فیلسوف نو توماسی معاصر "اتین ژیلسون" که محقق برجسته ای در زمینه ی فلسفه ی قرون وسطی است در باره ابن سینا میگوید : 

تاثیر ابن سینا بر نظامهای فلسفی واللهیاتی قرون وسطی فقط یکی از ابعادتاثیر فراگیر ارسطوست.

 در عین حال، تفسیرابن سینا از فلسفه ی ارسطو از بسیاری جهات چنان شخصی بودکه میتوان آنرا منبع یک جریان اعتقادی متمایز دانست .

مقدر این بود که ابن سینا بدلیل الهام دینی وگرایش های عرفانی خاص خویش ،برای الهی دانان قرون وسطی هم یاوری بزرگ باشد و هم وسوسه ای خطرناک !

ولی نمی توان همه ی اندیشه ی ابن سینا رابه این جنبه عقلی واستدلالی محدود داشت .همه ی این جنبه پیش درآمد یا شرط لازم برای ساحت دیگری از اندیشه ی اوست که بموجب آن، او به معنای واقعی کلمه ، حکیم متاله یا فیلسوفی مشرقی ( اشراقی)بشمار می آید .این جنبه که از آن میتوان به "معرفت" تعبیر کرد شرط لازم برای" معنویت " است .این "تعقل " مقدمه برای "تاله" است وابن سینا کاملا به هردو ملتزم است .

چه، حکیم بعنوان انسانی اهل معنا ،در پی آن است که به معرفتی که اکتساب میکند متخلق ومتحقق شود.

این هم که در تعریف حکمت گفته اند" صیروره الانسان عالما عقلیا مضاهیا للعالم العینی "یا به تعبیر دیگر ،

هر آن کس ز دانش برد توشه ای 

جهانی است بنشسته در گوشه ای 

از همینجاست

کربن معتقد است :پژوهش فلسفی که به صرف پژوهش محدود شده باشد اتلاف وقت است در عوض تجربه ی عرفانی بدون شالوده ی محکم فلسفی نیزجز اتلاف وقت نیست .

کربن تاریخ فلسفه اسلامی را به معنای دقیق کلمه تاریخ معنویت میداند ومراد او از معنویت نیز همان حکمت یا به تعبیر دیگر، دانشی است که میان تعقل وتاله جمع کرده است .

همانطوری که سهروردی حکمت اشراقی خویش را به عنوان واکنشی، هم در برابر استدلالیون محض(فلسفه مشاء) وهم در برابر ذوقیون محض (متصوفه )،طراحی میکند، ابن سینا نیز با همین انگیزه به طراحی حکمت مشرقی مبادرت می جوید .

ولی طرح حکمت مشرقی ابن سینا ،برخلاف طرح حکمت مشرقی سهروردی ،در هیاتی منسجم ،صریح وعاری از ابهام در اختیار مانیست !

ابن سینا خود در این باره اشارات وارجاعات جسته گریخته ای به این حکمت مشرقی دارد. از آن جمله میتوان به مقدمه ی وی بر کتاب الشفاء ،تعلیقات او بر اثولوجیا منسوب به ارسطو(که در حقیقت اقتباسی از انئادهای افلوطین است) وهم چنین بقایای کتاب الانصاف ونیز منطق المشرقیین ،استناد جست .

ابن سینا حکمت مشرقی خویش را در کتاب الانصاف ،بیان کرده ، یا میخواسته بیان کند .

این کتاب که به صورت یک دانشنامه ی حکمت مشرقی طراحی شده بودشامل ۲۸ هزار مقاله در بیست مجلد بوده است همانطوری که از عنوان کتاب پیداست نویسنده دراین کتاب باید مشگلات خاص فیلسوفان را ،که به دوگروه مشرقیان ومغربیان تقسیم کرده است ،با معیار خاص حکمت مشرقی خویش می سنجید ودر مورد ایشان، حکمیت منصفانه میکرد .ولی سلطان محمود غزنوی در سال ۴۲۱هجری، هفت سال پیش از وفات ابن سینا، براصفهان مسلط شد. از جمله عواقب ناگوار این حادثه،به غارت رفتن اثاثیه ی ابن سینا ونابود شدن کتاب الانصاف وی بود !!.از آن دانشنامه عظیم متاسفانه چیزی باقی نماند مگر بخشی از تعلیقات بر اثولوجیا ،شرح کتاب اللام ما بعدالطبیعه ی ارسطو،تعلیقات بر کتاب النفس ارسطو وشاید دفتر هایی که بنام منطق المشرقیین باقی است.

حال بدیهی است که با توجه به نبود منابع،دشوار میتوان تعیین کردکه منظور ابن سینا از حکمت مشرقی چیست ؟

آیا مشرق صرفا معنایی جغرافیایی داردیا نه، معنایی فراتر از یک مرز و محدوده ی جغرافیایی مشخص، از آن مرادشده است ؟اساسا این مشرقیان ومغربیانی که ابن سینا در مقام داوری در باره آنها برآمده است کیانند؟ وبا کدام یک از نحله ها واشخاص واقعی تاریخ فلسفه منطبق میشوند ؟ وبخصوص هویت فکری مشرقیان که علی الظاهرابن سینا در بحث ،هوادار وهمفکر ایشان است چیست ؟

به هرحال حکمت مشرقی ابن سینا ،بصورت پرسشی جدی وحتی بعنوان یک معما برای ما مطرح است !

دکتر رحمتی شارح ومترجم کُتب کربن در همین مقدمه ی خود برکتاب ابن سینا وتمثیل عرفانی ، بر این باور است که براساس تفکر کربن ، حکمت مشرقی ابن سینا با حکمت مشرقی سهروردی هردواز یک خانواده اند . وهیچ تفاوت ماهوی میان آنها وجود ندارد.

حکمت اشراقی سهروردی ادامه ی همان راهی است که ابن سینا در حکمت مشرقی آغاز کرده است .

کربن "اشراق "و"مشرق"رارمز تابش انوار ازلی ،مهین فرشته گان بر نفس بشرمیداند .ومعرفتی را که نفس از فیض این مبدا متعالی دریافت داشته است، معرفت مشرقی قلمداد میکند.

کربن بر آن است که اثبات کند وصف مشرقی یا اشراقی ، اول از همه مرهون مبدائی است که این معرفت از آن ناشی شده است وآن مبدا خارج ازمرز ومحدوده های تاریخی و جغرافیایی دنیای ماست .

براین اساس هم حکیمان ساکن در مشرق جغرافیایی، وهم حکیمان ساکن در مغرب جغرافیایی ، هردو به یکسان میتوانند از این معرفت برخوردار باشند .

با توجه به طولانی شدن متن، ادامه ی این بحث را به فرصتهای آینده موکول میکنم 

با احترام 

حمزه کرمی 

دکترای فلسفه ی تطبیقی

https://t.me/Dr_HamzehKarami

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۰۲ ، ۱۱:۲۴
موسی الرضا امین زارعین

🔻🔻

 

روباه به شیر گرسنه گفت:

تو خر را بکش، من هم سهمی بر میدارم،

 

شیر گفت چطور؟ 

روباه گفت: به خر بگو

"ما نیاز به انتخاب سلطان داریم"

قطعا تو انتخاب میشوی و بعد دستور بده تا خر را بکشم.

 

شیر قبول کرد و خر را صدا زد ،

شیر شجره نامه‌اش را خواند و گفت

جّد اندر جدِ من سلطان بوده‌اند. 

روباه گفت:من هم جَد اندر جَدَم خدمتکار سلطان بوده ایم . 

خر گفت من سواد ندارم و شجره نامه ام زیر سُم عقبم نوشته شده!!!

شیر گفت من باسواد هستم و رفت نوشته زیر سمش را بخواند.

 

خر جفتکی زد و گردن شیر شکست

و مرد.

روباه پا به فرار گذاشت،خر او را صدازد و گفت:چرا فرار میکنی؟

روباه گفت : میخواهم بروم سر قبر پدرم تشکر کنم که نگذاشت باسواد شوم ، چون با سوادان بیشتر در معرض لگد خرها هستند...!!

مولانا،مثنوی معنوی

این چه شوریست که در دور قمر می بینم

همه آفاق پر از فتنه و شر می بینم

هر کسی روز بهی می طلبد از ایام

علت آنست که هر روز بتر می بینم

ابلهان را همه شربت ز گلاب و قند است

قوت دانا همه از خون جگر می بینم

اسب تازی شده مجروح به زیر پالان

طوق "زرین" همه بر گردن "خر" می بینم

دختران را همه در جنگ و جدل با مادر

پسران را همه بدخواه پدر می بینم

هیچ رحمی نه برادر به برادر دارد

هیچ شفقت نه پدر را به پسر می بینم

پند حافظ بشنو خواجه برو نیکی کن

که من این پند به از گنج و گهر می بینم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۰۲ ، ۰۹:۲۶
موسی الرضا امین زارعین

😁🔴

 

میگن ، دو روز پیش ، در زاهدان‌ بلوچستان ، یکی از نامزدها که برای مجلس ثبت نام کرده بود ، باتفاق ،یکی از سرداران سپاه میرن خونه یه پیرمرد بلوچ ، برای رای ،،، پس از صحبت و گرفتن قول رای ، ۱ میلیون توان به پیرمرد هدیه میدن .. 🔴 پیرمرد ، میگه ،پسرم ، من پول نیاز ندارم ،اگه شما از من رای میخوایید‌ ،لطف کنید یه راس خر برای من بخرید ،😁 چون من ، نیاز مبرم به خر دارم ..‌😁

 

🔴نامزد مجلس و سردار ، به اتفاق هم میرن ،بیرون ، تا خری برای پیرمرد بخرن ، چند جا رفتن و گشتن و سراغ گرفتن ، ولی ، قیمت خر از ۱۰ میلیون تومان کمتر نبوده ..‌😁

 

🔴چند روز بعد رفتن سراغ پیرمرد و بهش گفتند شرمنده ،ما نتونستیم براتون خر بخریم . آخه ، قیمت خر ، خیلی گرون بود ، ولی ،همین ۱ میلیون تومان رو میتونیم ،بهتون هدیه بدیم .. 

 

🔴 پیرمرد میگه ،، 

 

آقای نامزد و آقای سردار ، بیشتر از این خودتان رو شرمنده من نکنید ، 

 

🔴 به نظر شما ،، قیمت من از یه خر کمتره ؟!!!😳 وقتی یه الاغ رو کمتر از ۱۰ میلیون تومان نمیفروشن ، آن وقت چگونه ، من میتونم ، خودم و سرزمینم و میهنم و ذخایر مملکتم و معادن کشورم رو به جنابعالی و همراهانت به یک میلیون تومان بفروشم 👏

 

🔴 پس ، ای دوستان ، 

 

فریب این شیادان و کلاهبرداران و غارتگران و دروغگویان و وطن فروشان و سیاستمداران دزد و دلالهای چاپلوس و درباریان حکومت رو نخورید ،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۰۲ ، ۰۸:۱۵
موسی الرضا امین زارعین

نِشئگی علم بهتر از شراب
بهتر از دود و دَم و تریاک ناب
نِشئگیِ و مستیش چون فتحِ باب
علم وآگاهی جنابش مُستَطاب 
....

نِشئه می کردم‌ زیادی صبح و شام
....
مرا آموزگاری آرزو بود
در این ره سروری و آبرو بود
علاقه ی ریاضی و فیزیک بود
کلام و فلسفه آنگاه Lojic بود
ولیکن ازقضا و دست تقدیر
شدم قطع نخاعی و زمین‌گیر
دِگر شورِجوانی‌ از سرم رفت
شدم من کارمندِ شرکت نفت
حواله می‌نوشتم نفت و بنزین
به هفت سالی شدم من چست و فرزین
ولیکن همچنان آموزگاری
بوَد در استخوان ساری و جاری
مرا مادر چنین می گفت دائم
معلم شو دبیری یا که ناظم
به همکاران برای اخذ دیپلم
شدم مشغول تعلیم‌وتعلم
نکات فلسفی و انگلیسی
عربی منطق و اشکال درسی
فراموشم شده از درس نهضت
کشیدم من چه‌ها از رنج و زحمت
نهضتی‌ را با هزاران التماس
تا نشیند ساعتی او در کلاس
جاهل است و او نداند حِر زِ بِر
مشکل از آموزگاران، او قِسِر
شدم اخراجیانِ شرکت نفت
که بودش رحمتی پنهان در این زفت

در پی اِفشایِ دزدیِ کلان

بایدم می بستمی من این دهان

ولیکن این خبر تا ناکجا رفت
بر آشفتی وزیر شرکت نفت 
بناچاری شدم در ابتدایی
بهشتی بعد نهضت بُد خدایی
........

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۰۲ ، ۰۶:۰۴
موسی الرضا امین زارعین

"کاش می‌شد، بدهم یک گل یاس"1
به جوانِ تنگ‌دستِ آس‌وپاس
یا که یک لقمه ی، نانی به فقیر
او که در چَنبره‌ی، جَبر اسیر
گُشنگیِ مغز از تن بدتر است
فقر فکری از همه غَم ها سَر است!
چون تنت،با لقمه‌ای نان گشت سیر
فقر مغزی می‌شود، دُژخیمِ پیر
حاکمان جور، این حیلت کنند
دین حق را، عاری از سیرت کنند
فقر و قحطی و بلاها، از خداست!
زلزله طوفان و سیل، اعمال ماست
پیش می‌آید به ذهنم این سؤال؟
فقر مردم را، شما مال‌ومنال!
این‌که شد یک بام، در آن دو هوا
گفته حق است، یا نفس شما؟
این‌چنین قولی، خدا کی گفته است؟
این سخن‌ها از شما، ناپخته است
حاکمِ فاسد، بگوید اختیار
جعلی است و، این ندارد اِعتبار
بنده‌ای هستیم، در بندِ خدا
هر چه آید از خدا، گو مَرحَبا
تخم لقی، در دهانِ مسلمین
از معاویه شنیدستی، چُنین
لیک می‌گوید علیِ مرتضی
بهترین نایب، میان انبیا
جبری و قهری نباشد، حکمِ حَق
او که بر پیغمبران، برده سَبَق
حدفاصل درمیانِ ظلم و داد
آخرین حکمی که پیغمبر بداد
گرکه فعل آدمی، جبری بُدی
آتش دوزخ کِرا، روشن شُدی
چونکه در فعلی، نباشد اختیار
جنت و دوزخ، ندارد اعتبار
کی پذیرد جبر را، عقلِ سَلیم
گفته‌های اَشعری، سُست و سَقیم
هیچ زهری تلختر از جبر نیست
آدمی را چاره ای جز قهر نیست
حاکمان ترویجِ جبرِ دین کنند
چون بقایِ خویش در آن می تَنَند
مردمانی این‌چنین سُست و زبون
مستحقِ غوطه در دریای خون
ملتی را که شود قائل به جبر
چون نمرده بایدش بردی به قبر
با چنین فکری مغول حاکم شود
گوئیا امر خدا هم این بود
گوئیا ویروس افلیجی زدند2
مردمان هر ظلم را مایل شدند
مردمان با بال بسته در قَفَس
بالها بشکسته، کی‌خواهند عَسَس؟
نی‌توان و نی اجازه و نه میل!
احتیاجی نیست بر سرباز و خیل
بال و دربِ بسته را، بازش کنیم
بالِ زخمی کشته، تیمارش کنیم
لیک گر میلی نباشد فاتحه است
علت اصلی همین و فاجعه است
چارمی بدتر از آن سه دیگر است
چون علاج میل در مغز و سر است!
مردم آزاد چون پروانه‌ای
بر فراز آسمان و لانه‌ای
می‌رود هر جا که میلش مایل است
بر فراز قصر و لشکر حایل است
گر شوی در دام جبری ها اسیر
بره ای باشی به دامِ ببر و شیر
گر شوی مایل، و قایل باختیار
همچو شیری برده از ظالم دِمار
مرگِ با عزت زِ رویِ اختیار
صد شرف دارد به حجِ بیشمار
ملتِ مغلوبِ چنگیزِ مُغول
تا به دهلی رفت با ساز و دُهل
جبر را از فکر و ذهن خود بشوی
اختیاری شو و از جبری مگوی
لکن این تصمیم پیل‌افکن بوَد
اختیاری مردِ شیر اوژن شَوَد
مرگ بر این مردمان اَحلی عَسل3
در خریت می شوندضرب‌المَثل
جبری و قهری نباشد ای"امین"
چونکه حق فرموده لا اِکراهُ دین4
اینکه کَرَمّنا شُدَستی آدمی
نیم نمرود و نیم موسایِ نبی
عاملِ اصلیِ ضعفِ مسلمین
اعتقادِ جبر دانندی "امین"5
1-سهراب نقل به معنا
2-شهید مطهری
3-دکتر شریعتی
4-قرآن کریم
5-امین زارعین و......


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۰۲ ، ۲۱:۴۱
موسی الرضا امین زارعین

‌بسمه تعالی 

 ‌‌‌"گفتارهایی در باره امام حسین (ع) ونهضت حسینی از سوی فیلسوفان وعارفان "

حادثه ی مهم کربلا اتفاق بسیار نادر وبزرگی در طول تاریخ بشریت بوده است تاآنجاکه مورخین ،متفکرین ،سیاستمداران ،نویسندگان ،عرفا ،فیلسوفان ومتکلمین وسایر قشرهای اجتماعی در طول قرنها در باره اش سخن رانده اند .

فیلسوفان وعارفان نیزهریک از این واقعه ی مهم روایت وبرداشتی داشته اند که در این مجال اندک در حد مختصر تلاش خواهم‌کرد تا به برخی از آنها بپردازم .

 

ملاصدرا مرگ را نقطه ی جدایی نفس از بدن‌میداندکه بوسیله ی آن، نفس به ملکوت آسمان می پیوندد .

صدرالمتالهین معتقد است نفس، جسمانیت الحدوث وروحانیت البقاء است وبراساس اصل "حرکت جوهری "که بنظر میرسد مهمترین دستآورد فلسفی اوست برآن است که اثبات نماید کل مخلوقات وانسانها وموجودات عالم از جمله نفوس بشری براساس حرکت جوهری بسوی کمال مطلق در حال صیرورت وشدن هستند . براین اساس ملاصدرا مرگ را نقطه غایی جوهرانسان دانسته که به تعبیر او در آن صورت، انسان به فعلیت واستقلال ذاتی خوددست یافته و در نتیجه تعلق نفس عقلانی از بدن جسمانی خاتمه می یابد.

از منظر ملاصدرا روح ونفس انسان براساس حرکت جوهری از نطفه وجنینی که در شکم مادر است بوجود آمده وهمپای رشد جسمانی انسان در طول زندگیِ قبل وبعد از تولد ، رشد نفسانی هم ادامه میابد تا به مرحله ای میرسد که روح ونفس ِ انسان بزرگتر از جسم او گشته وجسم گنجایش وتحمل روح بزرگ شده را ندارد در نتیجه مرگ انسان یا مفارقت روح از بدن اتفاق می افتد .

ازمنظر ملاصدرا آمادگی برای مرگ وبویژه شهادت از نشانه های عظمت وبزرگی روح انسانهای خاص است .این مطلب را ایشان علاوه بر رساله "کسر اصنام الجاهلیه " در کتاب " الشواهد الربوبیّه فی المناهج السلوکیه " ورساله ی "المظاهرالالهیه " نیز مطرح کرده است .

ملاصدرا از جمله فیلسوفان اسلامی است که مانند سهروردی به احادیث معصومین (ع) توجه خاص داشته واز آنها نیز الهام میگرفته است .از جمله در بحث مرگ وشهادت در رساله ی "المظاهر الالهیه ص۶۷ بیان میدارد که یکی از دلائل حیات نفس پس از مرگ آن است که خاندان رسول خدا ( ص )نیز عقیده ی حیاتِ نفس پس از مرگ را قبول دارند .

اودر همین رساله ص ۶۶، بیان میدارد که با از بین رفتن جسم کار نفسِ انسان اصلاح میشود. او معتقد است که اهل بیت پیامبر( ص )بخاطر اینکه به مرگ باور داشته اندومرگ را پایان زندگی نمی دانسته اند از مرگ استقبال کرده و بعبارتی "مرگ دوست "بوده اند .او مرگ دوستی را از نشانه های علو وکمال انسان دانسته واز نشانه های عاشقان و دوستداران خداوند میشمارد، که تاثیرات فراوانی در زندگی انسان دارد از جمله بی توجهی بدنیا وآماده بودن برای جهاد در راه خدا و.......از ثمرات آن است .

صدر المتالهین امور جهان را در معرض زوال ونابودی میداند ومرگ یا شهادت را بهترین پاداش برای رفتن انسان به جهان آخرت میشمارد .(الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه ترجمه وتفسیر جواد مصلح چاپ سروش ۱۳۸۴ص ۵۰۲ و۵۰۳).

 

در رساله ی " سه اصل" که تنها کتاب ملاصدرا به زبان فارسی است، او معتقد است که شهادت سه امام اول شیعیان (ع) در نتیجه ی مکرو نفاق وقدرت طلبی و بیداد وستم، توسط افراد غیر مهذب وعابدان بدون عمل صورت گرفته است .

ومیگوید امام علی مرتضی (ع )نه به ضرب شمشیرابن ملجم بر زمین افتاد، بلکه به سکنجبین شهد صلاح ابوموسی اشعری وسرکه نفاق عمرو عاص شربت شهادت نوشید وامام حسین ع نیز نه با خنجر بیداد شمر بن ذی الجوشن، بلکه با معجون پر سمِّ ،مکر وافسونِ اهل نفاق، خونش با خاک کربلا آمیخته شد که" قُتل الحسین فی یوم السقیفه"

وهمچنین پاره ی جگر امام حسن مجتبی (ع) را کید وغدر نهانی معاویه به خاک مهنت ریخت .

ملاصدرا ریشه ی شهادت آن امامان رابه حوادث آغازین سال پس از رحلت پیامبر (ص)مرتبط میداند زیرا این حوادث باعث پنهان شدن حقیقت شد .

علیرغم فشار وسانسور وخفقان وتلاش برای تضعیف ائمه (ع) برخلاف اراده ی ستمگران، نه تنها ائمه منزوی نشدند که هر روز در جامعه درخشیدند وقاتلین آنها رسوا شدند .(رساله سه اصل ص۱۱۱)

اوقاتلین ائمه را ظاهر گرایان ومدعیانِ اهل ظاهر میداند ودر مکتب فلسفی خود همواره با اندیشه وانحراف ظاهرگرایان جنگیده است 

ملاصدرا در رساله ی سه اصل علاوه بر ظاهرگرایان ،متشبهان به علم وتقوی وصوفیان را نیز نقد میکند .

اوبراین باور است که آنچه بر سایر ائمه نیز رفته است از ظلم وعداوت ،همه را به زور وستم اعداء ومکر و تلبیس ارباب زرق وریا صورت گرفته است .

اوبراین باور بود که وجود همه ی موجودات وهمچنین انسانها بر اساس حرکت جوهری دائما درسیلان وحرکت بوده و انسان پیوسته در معرض تحولات درونی وحرکت از جسمانیت بسوی تجرد است وبه مرحله ای میرسدکه جامع همه معارف الهی ودربرگیرنده همه ی کمالات وفضائل میشود عروج انسان به این مرحله راملاصدرا مصداق انسان کامل میداندوشخص نبّی یا امام را انسان کامل معرفی میکند .

ملاصدرا درکتب مختلف خودمانند اسفار،شرح اصول کافی ،مفاتیح الغیب و....مساله امامت وابعاد آنرا مطرح کرده است .

از دیگر فیلسوفانی که به مساله شهادت امام حسین (ع ) ویارانش وحادثه ی کربلا پرداخته است هانری کُربن فیلسوف بزرگ فرانسوی ورئیس دپارتمان شیعه شناسی در دانشگاه سوربن فرانسه است .هانری کربن در کتاب چشم اندازهای معنوی وعرفانی اسلام ایرانی جلدچهارم بخش دوم ص۱۶۴ که توسط فیلسوف برجسته وگرانسنگِ معاصر، دکتر اِن شاالله رحمتی، ترجمه وشرح شده است با ذکر حکایت معروفی ازدفتر ششم مثنوی معنوی ابیات ۷۹۳ الی ۸۰۵ که ناظر بر عزاداری برای حضرت سیدالشهداست پیام مهمی برای پیروان امام حسین (ع) مطرح میکند . بر طبق آن حکایت ،شاعری (به احتمال قوی خود مولانا )در ایام عاشورا در حلب سوریه، شاهد عزاداری شیعیان است که ابیات زیر را خطاب به آنها وشیعیان می سراید: 

 

روز عاشورا همه اهل حلب 

باب انطاکیه اندر تا به شب

 گرد آید مرد وزن جمعی عظیم 

ماتم آن خاندان دارد مقیم 

ناله ونوحه کنند اندر بکا

شیعه عاشورا برای کربلا 

بشمرند آن ظلم ها وامتحان 

کز یزید وشمر دید آن خاندان

 

واما شاعر (مولانا)که از راه میرسد واز علت آن میپرسد پاسخ میدهند که این واقعه قرنها پیش در روز عاشورا ودر سرزمین کربلا اتفاق افتاده ،برای مولانا‌ وهرکسی دیگر که نگاه تاریخی صرف به این واقعه دارد پذیرفتنی نیست که که این ماتم برای این همه مدت همچنان داغ وجانسوز باشد. با نگاه تاریخی صرف نمی توان این سخن پیامبر (ص) که فرمود : "ان لِقتل الحسین حراره فی القلوب لا تّبرد ابدا "شهادت حسین (ع) را داغی است بر دلها که هرگز سرد نمی شود ! دریافت کرد

عموما داغ از دست دادن هر عزیزی نخستین بار که شنیده میشود سخت است ولی به مرور زمان به سردی میگراید .آن عزاداری شیعیان برای کسیکه نخستین بار شاهد آن است واز منظر تاریخی صرف به آن می نگرد چنان است که گویی آنان برای اولین بار، که هرچند دیر هنگام از آن اطلاع یافته اند خطاب شاعر به اهل حلب از همین جاست .

گفت آری ،لیک کو دُور یزید ؟

کی بُد است این غم چه دیر اینجا رسید؟

چشم کوران آن خسارت را بدید 

گوش کران آن حکایت را شنید 

خفته بودستید تا اکنون شما؟

که کنون جامه دریدید از عزا؟

 

کربن میگوید این ابیات مولانا را باید از باب تجاهل العارف در نظر گرفت .این سخنان‌نهیبی است به کسانی که عزای امام حسین ( ع) را به رسم عادت ویا در سطحی بالاتر در مقام عمل به آداب ومناسک انجام میدهند. اما بقول کربن از آنچه او به سرّ مناسکی یا همان اسرار عبادت تعبیر میکنند غافلند.!

 کربن برآن است که مواجهه ی حقیقی با واقعه های چون واقعه ی عاشورا باید از نوع مواجهه ی بیداران باشد نه مواجهه ی خفته گان !

پس اگر عزاوگریستن به معنای صرفِ زاری برای از دست دادن عزیزی باشد خود این خفته گان سزاوار آنند .

خفته بودستید تا اکنون شما 

که کنون جامه دریدید از عزا ؟

پس عزا برخود کنید ای خفته گان 

زانکه بد مرگی است این خواب گران. 

عزاداری شایسته، برای سید الشهدا خود مصداقی از یاسِ متوکلانه است که ویژگی بارز ذهن وضمیر شیعی است 

وکربن منادی سویه ی دیگر ماجرای رهایی امام ویارانش از "غربت غربی " دنیای ما ودر عین حال حضور ابدی آن واقعه در جانهای مستعد است.

 مولانا درباره ی همین سویه نوید بخش واقعه ی کربلا می سراید :

روحِ سلطانی ز زندانی بجست

جامه چه درانیم وچون خائیم دست؟

چونکه ایشان خسرو دین بوده اند

وقت شادی شد چو بشکستند بند      

نقل است که در روز عاشورا امام‌حسین ع مشتی از خون خویش را برگرفت وبه آسمان پرتاب کردولی قطره ای از آن به زمین نیامد !!

میتوان این را رمزی دانست برای بیان این حقیقت که حادثه ی عاشورا رخدادی پایان یافته نیست، بلکه کربن با استناد به اعتقاد شیعیان که معتقدند خون امام حسین (ع) باید میان زمین وآسمان بماند زیرا ریخته شدن آن بر زمین به معنای پایان جهان خواهد بود ! معتقد است از این باورشیعیان بایستی فیلسوفان بیاموزند که معنای ژرف آن این است که امور قدسی باید (میان زمین وآسمان) محقق شده ،وجای داشته باشد، تا بتواند از وسوسه های تجسدگرایانه ی اراده ی معطوف به قدرت در امان باشد (کربن ۱۳۹۲ ص ۲۰۰)

کربن بر این باور است که همه ی این امور به فراتاریخ وقدسیت آراسته اند وباید مواجهه ی انفسی با آنها داشت .مواجهه ای که به رموز فتوت وحماسه ی قهرمانی وپهلوانی وعرفانی در امام ویارانش منتهی میگردد.

از این حکایت ژرف بگذریم دیدگاه عرفا عموما در مورد امام حسین (ع )معطوف به عشق الهی اوست .

عرفا از بین دومقوله ی عقل وعشق ،عقل را تخفیف داده اند وهمه چیز را در عشق خلاصه میکنند همانطوریکه حافظ میفرماید :

رهرو منزل عشقیم وز سرحد عدم 

تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم .

عرفا جوهره انسان را از روح الهی میدانندوبر این باورند که این روح از اصل خویش دور افتاده است وهر آن تمنای بازگشت وپیوستن به اصل خودیعنی خدا را دارد .

لذا امام حسین (ع )را مشتاق زیارت ربّ العالمین می دانند وموضوع شهادت ایشان را نیز در همین راستا تحلیل میکنند .همانطوری که مولوی میسراید :

بشنو از نی چون حکایت میکند

وز جدایی ها شکایت میکند 

کز نیستان تا مرا ببریده اند 

از نفیرم مرد وزن نالیده اند 

و......

عشق امری شهودی وحضوری و(sobjective) است واغلب عرفا به ریاضت نفس وعزلت گزینی ودرون گرایی ودوری از جامعه معروف بوده اند وشهودات آنها امری شخصی بوده وهیچگاه امکان بین الاذهانی بودن را نداشته، وکسی از یافته های آنها در باره مسائل مختلف جز خودشان خبر ندارد .

اکثر عرفا حرکت امام حسین (ع) را نوعی سلوک عرفانی میدانند مانند عمان سامانی ۱۳۲۲ق که در کتاب گنجینه ی اسرار، امام حسین( ع) را قطب عرفان ومرشد سالکان میدانسته است .

ونیزمیرزاحسن خان اصفهانی ملقب به صفی علیشاه ۱۳۱۶ق در کتاب " زبده الاسرار" که در باره شهادت امام حسین (ع )نوشته شده است براساس همان دیدگاهِ عاشق محوری، قتلگاه امام را صحنه ی جدال عقل وعشق و شهادت امام را جلوه ای عاشقانه توصیف کرده است .

 

ِاشکالی که میتوان به تفسیر عرفانی عرفا از حرکت امام حسین وارد کرد این است که عُرفا امام وحرکتش را تک بعدی وتک ساحتی وفردی تحلیل میکنند ومعتقدند:

" امام در راه خدا خود را قربانی کرد"

وآن را منقطع از جامعه ومسائل سیاسی واجتماعی و... تحلیل وارزیابی میکنند که با واقعیت های نهضت امام حسین (ع) ومشگلات جهان اسلام در آن عصر ومسئولیت امامت ایشان در برابر امت اسلام سازگاری ندارد .

آنها به مقدمات اجتماعی ،سیاسی،فرهنگی واعتقادی حرکت امام کاری ندارند .!

اینکه چرا امام از مدینه که وطنش بوده خارج شده؟ وچرا همراه زن وفرزندان وخانواده ی خویش سفری سخت وجان فرسا در بیابانهای حجاز وعراق را در پیش گرفت را عرفا به علاقه وتولای امام برای بازگشت به حقیقت الهی خود قلمداد کرده اند لذا این تحلیل عرفا از نهضت امام حسین تک بعدی ،ناقص ونارساست .

 

واما ذکر دیدگاههای مختلف در مورد علت مهاجرت امام وشروع نهضت حسینی بخش پایانی این نوشتارخالی ازلطف و تامل وتفکروتعقل نخواهد بود .

-مرحوم صالحی نجف آبادی با نگارش کتاب شهید جاویدنشر مولف در سال۱۳۵۱ودرصفحات ۴۱ و۳۱۷هدف امام حسین( ع) از هجرت وقیام را بطور مشخص پاسخ به دعوت کوفیان و اقدام برای تشکیل حکومت اسلامی معرفی کرده است که در عصر خود مخالفتها و موافقتهایی را در پی داشت .

-استاد مطهری حرکت امام حسین (ع) را چند ماهیتی دانسته (مجموعه آثارشهید مطهری ۱۷،حماسه ی حسینی ،صدرا ۱۳۷۸ص۱۴۰)وضمن رد دیدگاه صالحی نجف آبادی ، بعد امر به معروف ونهی از منکر آن را قویتر از سایر ابعاد میداند .وبا اشاره به خطبه امام : انُی لم اخرج اشرا ولا بطرا ولا مفسدا ولا ظالما بل انی خرجت لطلب الاصلاح فی امتِ جدی ،ان آمُر باالمعروف وانهی عن المنکر.

 مطهری کار امام‌را پدیده ای چند ماهیتی دانسته است مثلایک نهضت میتواند ماهیت عکس العملی داشته باشد ویا ماهیت آغاز گری ویا پاسخ منفی به بیعت با یزید وپاسخ مثبت به دعوت مردم کوفه،داعی قیام به وظیفه ویا وظیفه ی امر به معروف ونهی از منکر .که احتمال قوی همه ی اینها در نهضت حسینی وجود داشته است .

 

-دیدگاه دیگر تحلیلی شبه مارکسیستی از ناحیه ی معتقدان به جبر تاریخ است کسانی که تحت تاثیر مکاتب مارکسیستی وماتریالیسم تاریخی وتاریخ زدگی هستندمعتقدند برای قیام توده ها براساس اصول دیالکتیک بایستی تضادها را دامن زدوبر روی ادامه نارضایتی وشکاف اجتماعی کار کرد. ونارضایتی وشکاف اجتماعی وطبقاتی که در دوره ی معاویه رشد کرده بود در دوره ی یزید به نقطه ی انفجاررسیده بودوامام حسین خواست از رشد تضادهای درونی استفاده کند وبعنوان آنتی تز در درون جامعه ی اسلامی تضاد بوجود آوردوبا خون خود حکومت امویان را تضعیف ونابود کند !!

 این دیدگاه که براساس جبر وماتریالیسم تاریخی شکل گرفته اساسا در مکتب اسلام مردود است زیرا در اسلام انسان موجودی انتخاب گر هست که تاریخ را اومیسازد نه اینکه جبر تاریخی سرنوشت اورا رقم بزند .

-ابن خلدون تونسی در کتاب "المقدمه"(فصل یازده هم تا فصل بیست وسوم صفحات ۱۴۷،۱۱۳و،۱۹۵،۲۱۶ انتشارات استقلال۱۴۰۱تهران مینویسد :

عصبیت عربی از صفات قبائل عرب قبل از اسلام بودبا ظهور اسلام وپیام وحی ،عصبیتها فروکش کرده وفضیلتهای اسلامی روی کار آمده بود.پس از انقطاع وحی اما ،آن رخدادهای مهیبی که پس از انقطاع وحی رخ داد دوباره همان خلق وخوی جاهلی به جامعه ی عربی برگشته و حاکم شده است .

ابن خلدون یزید را سمبل خلق وخوی جاهلی عرب ودر صدد انتقام از پیامبر و فرزندان ونوادگان او، بخاطر انتقام کشته شدن نیاکانش در جنگ بدر واحد و....معرفی کرده است وبرای این نگاه خود شعری منسوب به یزید را مثال میزند که یزید میگوید :

لیت اشیاخی ببدر شهدوا

جزع الخزرج من وقع الاسل

 

دلیل دیگر ابن خلدون برکینه ورزی وانتقامجویی یزید ، مخالفت ونهی کردن ابن عباس ،ابن زبیر،ابن عمر،ابن حنیفه ودیگران که امام را ازاقدام به خروج از مدینه منع مینمودند بوده است .

 

البته نظریه ی دیگری نیز وجود دارد که مکمل همین دیدگاه ابن خلدون است وآن این است که وقتی حاکم مدینه مامور شد از امام برای حکومت یزید بیعت بگیرد امام مجبور به هجرت وکوچ از موطن خود شد زیرا خود وخانواده اش در مدینه امنیت جانی نداشتند. لذا امام عزم سفر مکه وزیارت خانه خدا را کرد. در آنجا هم مطلع شدمزدوران یزید در صددقتل ایشان در خانه خدا هستند شهر وخانه ای که خداوند در قرآن آنرا با صفت "هذا بلد الامین " ،شهر امن معرفی کرده است .حال‌،اما قرار بود با ریخته شدن خون حسین (ع)حرمتش از بین برود .

امام برای اینکه حرمت مکه وخانه ی خدا محفوظ بماند زیارت حج را نیمه کاره رها کرد ومجبور به هجرت شد .

 والبته در این هنگام دعوتهای زیادی از مردم کوفه ی عراق داشت لذا امام بطرف عراق وکوفه حرکت کرد.

امام در موقع خداحافظی در مدینه به محمد بن حنفیه ضمن وصیت گفت: من برای امر به معروف ونهی از منکر میروم وفرمود :فمن قبلنی بقبول الحق فالله اولی بالحق ومن ردّ علیّ هذا ،اصبرحتّی یحکم الله بینی وبین القوم بالحق.

محمد بن حنفیه می پرسد چرا از مدینه خارج میشوی میفرمایدمن با رضایت خودم نمی روم اینها قصد جان مرا کرده اند( وانی اقصد مکه اِن کانت فی امن اقمت بها دائما ).

من به مکه میروم اگر آنجا امنیت داشتم همیشه میمانم .

پس از دعوت کوفیان امام پیشاپیش سفیرفرستاد که از اوضاع کوفه وعراق ومیزان پایبندی مردم به نامه ها ودعوتهایشان مطلع گرددوالبته امام‌خیلی زود به بی وفایی وعهد شکنی کوفیان پی بردولی در آن هنگام در محاصره سپاه ابن زیاد ویزید بود وفرصت تصمیمات دیگری فراهم نبود .

در تاریخ طبری (ج ۴ بیروت ۱۴۱۸ه ق ص۶۰۴)آمده است که امام‌خطاب به جمعیت وسپاه یزید که بیشتر آنها از مردم کوفه وجزو دعوت کنندگان امام بودندفرمودند اگر شما از نامه ها وتقاضاهایتان برای آمدن من برگشته اید وپشیمان شده اید من روی برمیگردانم ومنصرف میشوم .

امام جلوی سپاه یزید در روز عاشورا نیز سخنرانی کرد وگفت شما این همه نامه نوشتید ودعوتم کردید .

(وان کنتم لمقدمی کارهین فدعونی انصرف عنکم الی مامن من الارض .)اگر از آمدن من پشیمان وناراحت هستید رهایم کنید بروم بجای امنی در این زمین خداوند، والبته هر جا بروم امر بمعروف میکنم‌.

لذا میتوان گفت امام برای حکومت کردن وبدست آوردن حکومت ویا جنگیدن نرفته بود اگر غیر از این بودچرا زنان وکودکان خردسال را با خود همراه کرده بود؟ در نتیجه این احتمال که امام وخانواده اش امنیت نداشته اند واز روی ناچاری مجبور به هجرت شده اند نیز جزو احتمالات مهم است .

در پایان شعری که ملاصدرا در پایان رساله ی سه اصل درباره ی امام حسین (ع)آورده است بعنوان حسن ختام تقدیم میدارم.

آنان‌که ره دوست گزیدند همه 

در کوی شهادت آرمیدند همه 

در معرکه دو کَون فتح از عشق است

با آنکه سپاه او شهیدند همه !

 

با عرض تسلیتِ شهادت امام حسین (ع )ویاران با وفایش که درس حماسه ی قهرمانی،پهلوانی ،وعرفانی به بشریت در طول تاریخ داده اند کلام را به پایان میبرم .

با احترام 

حمزه کرمی 

دکترای فلسفه ی تطبیقی 🌺🙏

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۰۲ ، ۲۲:۵۴
موسی الرضا امین زارعین

نوحه خوانی و سینه زنی برای حسین

 

در آیه۱۲سوره ممتحنه میخوانیم ک پیامبر، شرط قبول بیعت با خود را، پیروی از عرف اسلامی قرار میدهد(لا یعصینک فی معروف)

ثقة الاسلام کلینی در کتاب کافی ج۵ص۵۲۷ از دو طریق از امام صادق نقل میکند ک: «لا یعصینک فی معروف، یعنی اینکه برای عزاداری نوحه خوانی و شعرخوانی نکنید، کنار قبور زیاد نمانید، سیاه نپوشید و خودتان را نزنید.»

و از امام باقر نقل میکند ک «پیامبر همین توصیه ها را ب دخترش فاطمه کرد و فرمود اینها همان معروفی ست ک الله بآن دستور داده.»

علامه مجلسی در مرآة العقول ج۲۰ص۳۵۸ مینویسد این حدیث موثق یا صحیح است. 

همچنین کلینی در کافی ج۳ص۲۲۲ و مجلسی در بحارالانوار ج۷۹ص۸۹ و از امام باقر نقل میکند ک فرمود: «نوحه خوانی و سینه زنی و واویلا برای مردگان مذموم است.»

شیخ صدوق در من لایحضره الفقیه ج۴ص۳۷۶ و ص۵ و شیخ حر عاملی در وسائل الشیعة ج۳ص۲۷۲ همین روایت را نقل میکند. و همچنین از پیامبر اسلام نقل میکند ک «نوحه خوانی از رسوم جاهلیت است.» و «پیامبر از نوحه خوانی و مصیبت سرایی و آه وناله نهی کرده»  

همچنین شیخ قمی در تفسیر قمی ج۱ص۲۹۱ و شیخ مفید در الاختصاص ص۳۴۳ و سید بروجردی در جامع احادیث شیعه ج۳ص۴۸۸ و البته در خیلی از منابع اهل سنت هم نقل شده ک پیامبر اسلام فرموده ک نوحه خوانی از رسوم جاهلیت است. 

شیخ ناصر مکارم شیرازی در کتاب دروس فی الحیاة ج۱ص۴۴ همین روایت امام باقر را نقل میکند ک پیامبر فرموده نوحه خوانی از رسوم جاهلیت است. و ذیل این روایت اینطور توضیح میدهد ک «نوحه خوانی از کارهای اشتباهی بوده ک در زمان جاهلیت عرب رواج داشته. نوحه خوانی و ماتم سرایی برای حوادث و شدائد فردی و اجتماعی، کاری عبث و بی فایده ست ک فقط باعث ب هدر رفتن امکانات میشود.» رج

مجلسی در بحارالانوار ج۵۵ص۲۲۶ از پیامبر نقل میکند ک «چهار رسم از رسوم جاهلی در امت من باقی خواهد ماند؛ افتخار کردن ب اصل و نسب، تحقیر دیگران بخاطر خانواده و قومشان، فالگیری و نوحه خوانی. و نوحه خوان اگر توبه نکند در قیامت بیدار میشود درحالیکه لباسی سنگین از ماده مذابی ک سرد نمیشود بر تن دارد ک بر تنش میچسبد.» این روایت هم در منابع مهم اهل سنت آمده. 

شهید ثانی در مسکن الفؤاد ص۹۹ و نوری طبرسی در مستدرک ج۲ص۴۵۲ نقل میکنند ک پیامبر لعنت کرده کسی را ک برای عزاداری نوحه و واویلا کند.

 

با وجود اینهمه روایت و حدیث، شیعیان بااینکه نوحه خوانی و سینه زنی را جایز نمیدانند ولی برای حسین استثنا قائلند: 

شیخ حر عاملی در کتاب الفصول المهمة ج۳ص۴۱۳ مینویسد(ادعا میکند): «احادیث زیادی هست از امام معصوم ک میفرماید نوحه و زاری مکروه است مگر برای حسین.»

سوالاتی ک مطرح میشود اینست ک: 

۱- چرا پیامبر این استثنا را خودش نگفته؟ مگر کسی میتواند بعد از آیه ی قرآن و حکم صریح پیامبر، حکم جدیدی صادر کند؟ تعریف بدعت در اسلام چیست؟ 

۲- اگر فقط حسین استثناست، چرا شیعیان برای فاطمه و رقیه و ابولفضل و دیگران نیز نوحه و عزا میکنند؟ 

۳- خود حسین هم این دستور پیامبر را تایید کرده: شیخ مفید در کتاب الارشاد ج۲ص۹۴ و سیدبن طاووس در کتاب الملهوف ج۱ص۱۴۱  و شیخ بحرانی در العوالم ص۲۴۶ و نوری طبرسی در مستدرک الوسائل ج۲ص۴۵۲ نقل میکند ک حسین، خواهرش و خانواده اش را قسم داده ک بعد از مرگ من نوحه و ماتم و خودزنی نکنید. 

حتی امام صادق هم ک بعد از امام حسین آمده، همینرا تایید کرده؛ بعنوان مثال، محدث نوری در کتاب المستدرک ج۲ص۴۵۶ نقل میکند ک امام صادق نیز اهل خود را از عزاداری و نوحه و ماتم برای مرگش نهی شدید کرده.

همچنین روایات زیادی از خود حسین و امامان بعدازو در نهی از نوحه و خودزنی نقل شده.

۴- شاید کسی از مرگ عزیزش بی اختیار نوحه کند و این قابل درک باشد ولی اینکه یک رسم جاهلی تبدیل ب رسم و آئین اسلامی شیعی بشود و بعنوان شعائر و مراسم عبادی قرار گیرد و ثواب زیادی هم داشته باشد، قابل درک نیست. پس سوالی ک تکرار میشود اینست ک بدعت در اسلام چیست و چ تعریفی دارد؟

 

پژوهشگر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۰۲ ، ۱۵:۲۵
موسی الرضا امین زارعین

خانم از پیرمردِ دستفروش  پرسید:
 _این دستمال ها دونه ای چنده؟
 فروشنده پاسخ داد: _هر کدوم چهار هزار تومن خانم.
 خانم گفت:
 من شش تا برمی دارم و بیست هزار تومن می دم یا نمی خرم و می رم.
 فروشنده پاسخ داد:
 اشکالی نداره خانم. با این که سودی برام نداره ولی این می تونه شروع خوبی برای من باشه چون امروز حتی یه دونه دستمال هم نفروخته ام و برای زنده ماندن به پولِ این ها نیاز دارم.
 خانم، دستمال ها رو را با قیمتِ دلخواهِ خودش خرید، با احساسِ برنده شدن، سوارِ ماشینِ شیکِ خود شد و با دوستش به رستورانی شیک رفت. 
 او و دوستش آن چه را که می خواستند سفارش دادند. آنها فقط کمی‌ از غذای خود را  خوردند و مقدار زیادی از آن را باقی گذاشتند و صورتحساب  را  که 930هزار تومان بود یک میلیون تومان  حساب می کنند و به صاحبِ رستورانِ شیک می گویند که بقیه اش را به عنوانِ انعام  نگه دارد! 
 این داستان ممکن است برای صاحبِ رستورانِ شیک، کاملا عادی به نظر برسد ، اما برای پیرمردِ فروشنده بسیار ناعادلانه است.
 سؤالی که مطرح می شود این است:
 *چرا همیشه هنگامِ خرید از نیازمندان، باید نشان* *دهیم که قدرت داریم و چرا ما نسبت به کسانی که حتی‌ نیازی به سخاوتِ ما ندارند، سخاوتمند* *هستیم؟!* 
  یک بار مطلبی را در جایی خواندم که می گفت:
 پدرم از افرادِ فقیر، با قیمتِ بالا، اجناس می خرید، هرچند به وسایلِ احتیاج نداشت. گاهی اوقات هزینه ی بیشتری نیز  به آن ها پرداخت می کرد. پسر شگفت زده از پدرش می پرسد:
 *"چرا این کار را می کنی بابا؟"*  پدر پاسخ می دهد: 
 *"این خیریه ای است که در عزّت پیچیده شده است، پسر جان."* 
 شما جزو افرادی هستید که برای خواندن این پیام وقت گذاشته اید و در صورتِ ارسال به سایرین،  تلاشی بیشتر برای " *انسان سازی* " خواهید نمود.🙏

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۰۲ ، ۰۷:۲۶
موسی الرضا امین زارعین